English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (36 milliseconds)
English Persian
impoverish بی خاصیت کردن
impoverished بی خاصیت کردن
impoverishes بی خاصیت کردن
impoverishing بی خاصیت کردن
deactivate بی خاصیت کردن
deactivated بی خاصیت کردن
deactivates بی خاصیت کردن
deactivating بی خاصیت کردن
Search result with all words
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
objectify خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
Other Matches
pneumaticity خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
actinism خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
sound absorption خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
virtues خاصیت
inefficacious بی خاصیت
property خاصیت
the five predicables خاصیت
navigated خاصیت
quale خاصیت
affection خاصیت
neer do well or well بی خاصیت
navigate خاصیت
navigates خاصیت
propertyless بی خاصیت
navigating خاصیت
virtue خاصیت
reflectiveness خاصیت
nature نوع خاصیت
fungosity خاصیت قارچی
chalkiness خاصیت تباشیری
paramorphism خاصیت دگردیسی
chemism خاصیت شیمیایی
astingency خاصیت قبض
unmake از خاصیت انداختن
extensive property خاصیت مقداری
mealness خاصیت اردی
recursivity خاصیت بازگشت
magnetism خاصیت مغناطیسی
gauziness خاصیت گارسی
fattiness خاصیت چربی
milkiness خاصیت شیری
alkalescence خاصیت قلیایی
woodiness خاصیت چوبی
natures نوع خاصیت
anti knock property خاصیت ضدضربه
quantification تعیین خاصیت
carnosity خاصیت گوشتی
silkiness خاصیت ابریشمی
causality خاصیت سببی
fluffiness خاصیت کرکی
mechanicalness خاصیت مکانیکی
sponginess خاصیت اسفنجی
mealiness خاصیت اردی
abnormality خاصیت غیرطبیعی
elasticity خاصیت فنری
steeliness خاصیت فولادی
adhesive property خاصیت چسبندگی
flakiness خاصیت فلسی
vitreosity خاصیت شیشهای
abnormalities خاصیت غیرطبیعی
powderiness خاصیت گردی
buoyancy خاصیت شناوری
pitchiness خاصیت زفتی
nutritiousness خاصیت غذائی
non skid quality خاصیت ضد لغزش
nutritiveness خاصیت غذایی
ductility خاصیت کش امدن
ductility خاصیت انگمی
gumminess خاصیت صمغی
function خاصیت وجودی
glassiness خاصیت شیشهای
functioned خاصیت وجودی
functions خاصیت وجودی
the virtue of drugs خاصیت داروها
absorption property خاصیت جذب
isogamous دارای خاصیت هم گامیتی
commutative rule خاصیت جابجایی [ریاضی]
commutative property خاصیت جابجایی [ریاضی]
heat treating property خاصیت عملیات حرارتی
acid base catalysis خاصیت اسیدی- بازی
malleability خاصیت چکش خواری
vitality قدرت یا خاصیت حیاتی
gamic دارای خاصیت جنسی
pulpiness خاصیت خمیری یاگوشتی
inductionless بدون خاصیت القائی
elater خاصیت انبساط و گسترش
alkaline دارای خاصیت قلیایی
antidotal دارای خاصیت پادزهری
capillarity خاصیت موئی مویسانی
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
erotization خاصیت شهوانی یافتن
springiness خاصیت فنری ارتجاع
isogametic دارای خاصیت هم گامیتی
commutative law خاصیت جابجایی [ریاضی]
low test دارای خاصیت فراری
ductility خاصیت فتیله شدن
corporeity خاصیت جسمی یامادی
osmosis خاصیت نفوذ وحلول
flexibility خاصیت خمش پذیری
ductility خاصیت لوله شدن
diathermacy خاصیت هدایت گرما
acid base behavior خاصیت اسیدی- بازی
corkiness خاصیت چوب پنبهای
geomagnetic خاصیت مغناطیسی زمین
tonus خاصیت انقباض عضله
agglomerative دارای خاصیت تراکم
sexed دارای خاصیت جنسی
asexual فاقد خاصیت جنسی
illusion of space القاء خاصیت فضایی
soak up <idiom> خاصیت جنب کردنداشتن
alkalescent دارای خاصیت قلیایی
plasticity خاصیت شکل افرینی
curative دارای خاصیت درمانی
neer do well or well ادم بی وجود یا بی خاصیت
impenetrableness خاصیت عدم تداخل
diastatic دارای خاصیت جوهربزاق
sliminess خاصیت گلی یا لجنی
paramorphic دارای خاصیت تغییر یابی
active material موادی که خاصیت تجزیه دارند
adhesion of fibers خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
acoustic vases [ظروف سفالین با خاصیت آکوستیک]
absorbency خاصیت درکشی یا دراشامی جذب
absorbant دارای خاصیت جذب درکش
sourness is the p of vinegar ترشی خاصیت سرکه است
distributive rule خاصیت توزیع پذیری [ریاضی]
actescence نمایش شیر خاصیت شیری
persalt نمک دارای خاصیت اسیدی
distributive law خاصیت پخش پذیری [ریاضی]
de energize از بین بردن خاصیت مغناطیسی
ethereality خاصیت اتری یا اثیری روحانیت
amphoteric دارای خاصیت اسید و قلیا
absorbent دارای خاصیت جذب درکش
distributive law خاصیت توزیع پذیری [ریاضی]
nervous nellie ادم محافظه کار و بی خاصیت
male sterile گامتهای عقیم وبی خاصیت نر
demagnetize خاصیت مغناطیسی را از بین بردن
indiscerptibility خاصیت چیزی که در اثرتجزیه فنانپذیرد
paramorphous دارای خاصیت تغییر یابی
quale شیی دارای خاصیت هوشیاری
acid سرکه مانند دارای خاصیت اسید
balmiest دارای خاصیت مرهم خنک کننده
acids سرکه مانند دارای خاصیت اسید
hot forming property خاصیت تغییر شکل پذیری گرم
basicity خاصیت بازی وقلیایی حالت بنیانی
balmy دارای خاصیت مرهم خنک کننده
capillarity خاصیت بالا رفتن اب درسوراخهای موئی
electromagnetism خاصیت مغناطیسی حاصل ازجریانهای الکتریکی
balmier دارای خاصیت مرهم خنک کننده
radio activity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
incendivity خاصیت اتش زنی که در جرقه الکتریکی هست
vitrescence امادگی برای تبدیل به شیشه خاصیت شیشهای
radioactivity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
vitrescent اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
prepositional phrase بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
neutral soil خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
electro magnet اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
pitchstone یکجور خاره اتش فشانی که خاصیت شیشه و صیقل زفت رادارا است
actinoelectric اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
electromagnet اهنی که بوسیله جریان برق خاصیت مغناطیسی پیدا میکند اهن ربای الکتریکی مغناطیس برقی
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
plasma display صفحه نمایش با استفاده از خاصیت نورانی بدون گازهای متن صفحه
elasticity خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
flakiness خاصیت چیزی که ورقه ورقه است
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
vitalist خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalistic خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
torsos تاب گشت خاصیت تاب گشت
torso تاب گشت خاصیت تاب گشت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com