English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English Persian
unreasonable بی دلیل زورگو
Other Matches
incubus زورگو
bully boys آدم خشن و زورگو
bully boy آدم خشن و زورگو
testimony دلیل
on the ground of به دلیل
disproof دلیل رد
expessive دلیل
reasons دلیل
demonstration دلیل
demonstrations دلیل
argumentum دلیل
testimonies دلیل
proofs دلیل
proof دلیل
rebutting evidence رد دلیل
uncaused بی دلیل
rationale دلیل
symptoms دلیل
reasonless بی دلیل
symptom دلیل
evidence دلیل
reasoning دلیل
sake دلیل
arguments دلیل
earnest دلیل
argument دلیل
reason دلیل
for this reason <adv.> به این دلیل
rebutting evidence دلیل معارض
for reasons به چندین دلیل
sign of weakness دلیل ضعف
sole argument یگانه دلیل
ratiocinate دلیل اوردن
proof of laziness دلیل تنبلی
hereat باین دلیل
in this respect <adv.> به این دلیل
justifiable reason دلیل موجه
muniment of title دلیل سمت
muniment of title دلیل مالکیت
insofar <adv.> به این دلیل
on no account به هیچ دلیل
in so far <adv.> به این دلیل
onus probandi بار دلیل
oral evidence دلیل شفاهی
presentation of evidance ابراز دلیل
preservation of evidence تامین دلیل
proof of debt دلیل طلب
in this sense <adv.> به این دلیل
sole argument تنها دلیل
sole argument دلیل منحصربفرد
the reason why دلیل اینکه
in this manner <adv.> به این دلیل
in consequence <adv.> به این دلیل
by implication <adv.> به این دلیل
as a result <adv.> به این دلیل
as a consequence <adv.> به این دلیل
consequently <adv.> به این دلیل
hence <adv.> به این دلیل
in this way <adv.> به این دلیل
whereby <adv.> به این دلیل
therefore <adv.> به این دلیل
in this wise <adv.> به این دلیل
in no case به هیچ دلیل
written evidence دلیل کتبی
as a result of this <adv.> به این دلیل
comeback دلیل قانونی
comebacks دلیل قانونی
for that reason <adv.> به این دلیل
in this vein <adv.> به این دلیل
A telling reason . دلیل گویا
song and dance <idiom> دلیل آوردن
by impl <adv.> به این دلیل
thus [therefore] <adv.> به این دلیل
justification دلیل اوری
clear proof دلیل واضح
clear evidence دلیل واضح
because of بدین دلیل
agument دلیل حجت
demonstrate دلیل اوردن
demonstrated دلیل اوردن
anabsurd arument دلیل نامعقول
afortiori با دلیل قویتر
demonstrates دلیل اوردن
justifications دلیل اوری
mainspring دلیل اصلی
rationalization دلیل تراشی
demonstrating دلیل اوردن
symptom اثر دلیل
symptoms اثر دلیل
conclusive evidence دلیل قاطع
objecting دلیل اوردن
documentary evidence دلیل کتبی
evidence of conformity دلیل مطابقت
document in proof دلیل مستند
objected دلیل اوردن
object دلیل اوردن
indirect objects دلیل اوردن
objects دلیل اوردن
direct objects دلیل اوردن
floorer دلیل قاطع
bring something on <idiom> دلیل افزایش سریع
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
philosophising فیلسوفانه دلیل اوردن
without rime or reason بی مناسبت بی جهت بی دلیل
wherefore بچه دلیل بخاطر چه
whencesoever از هرجا بهر دلیل
reason دلیل وبرهان اوردن
vicious circle <idiom> دلیل وتاثیری بانتیجه بد
philosophises فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophize فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophized فیلسوفانه دلیل اوردن
philosophised فیلسوفانه دلیل اوردن
reasons با دلیل ثابت کردن
philosophizes فیلسوفانه دلیل اوردن
This is mainly because ... دلیل اصلی آن اینست که ...
reasons دلیل وبرهان اوردن
philosophizing فیلسوفانه دلیل اوردن
reason با دلیل ثابت کردن
get to the bottom of <idiom> دلیل اصلی را فهمیدن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
lead proof ارائه دلیل کردن
bate دلیل وبرهان اوردن
inconsequently بطور بی ربط یا بی دلیل
that does not f. این دلیل نمیشود
approving truth دلیل قانع کننده
secondhand evidence دلیل دست دوم
to prove with reasons با دلیل ثابت کردن
for no p reason بدون دلیل ویژه
there is no reason هیچ دلیل ندارد
on the impluse of the moment بیخود بدون دلیل
alleges دلیل اوردن ارائه دادن
alleging دلیل اوردن ارائه دادن
proof is the result of evidenc دلیل نتیجه مدرک است
argues دلیل اوردن استدلال کردن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
substantiate با دلیل ومدرک اثبات کردن
account دلیل موجه اقامه کردن
substantiated با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiating با دلیل ومدرک اثبات کردن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
allege دلیل اوردن ارائه دادن
dogmatism افهار عقیده بدون دلیل
manias عشق هیجان بی دلیل وزیاد
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
the reason is manifold دلیل ان چند چیز بود
mania عشق هیجان بی دلیل وزیاد
simperer خنده کننده بدون دلیل
object متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
talking point نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
indirect objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objected متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
for no p reason بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
objecting متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
tenterhooks <idiom> درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
attachment وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
non sequitur nonsensical نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
peremptory undertaking تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
deny access جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
frustrations غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
supervening impossibility of performance غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
peremptory challenge رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
covering letters نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letter نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
frustrated contract قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
ipso dixit گفته بی دلیل گفته استبدادی
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
Senneh سنه [نام قدیم سنندج و از مراکز بزرگ تولید فرش در غرب ایران. گره فارسی به دلیل شباهت زیاد با گره فرش این ناحیه به گره سنه نیز معروف است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com