Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (8 milliseconds)
English
Persian
inadvisable
بی صرفه
Search result with all words
gain
صرفه استفاده
gained
صرفه استفاده
gains
صرفه استفاده
save
صرفه جویی کردن
saved
صرفه جویی کردن
saves
صرفه جویی کردن
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
economic
نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
economies
صرفه جویی
economy
صرفه جویی
thrifty
صرفه جو
parsimony
صرفه جویی کم خرجی
advantage
صرفه
parsimonious
صرفه جو
libraries
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
library
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
economised
صرفه جویی کردن
economises
صرفه جویی کردن
economising
صرفه جویی کردن
economize
صرفه جویی کردن
economized
صرفه جویی کردن
economizes
صرفه جویی کردن
economizing
صرفه جوئی کردن
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
scrounge
صرفه جویی کردن
scrounged
صرفه جویی کردن
scrounges
صرفه جویی کردن
scrounging
صرفه جویی کردن
sparing
مضایقه کننده صرفه جو
providence
صرفه جویی اینده نگری
economical
صرفه جو
economical
مقرون به صرفه
saving
صرفه جویی
thrift
صرفه جویی
thrift
صرفه جوئی
providential
صرفه جو
frugality
صرفه جویی
inexpensive
معقول صرفه جو
frugal
صرفه جو
frugal
با صرفه اندک
advantageously
با داشتن صرفه یا سود سودمندانه
an economist of time
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
an economist of time
متخصص در صرفه جویی وقت
backstop technology
تکنولوژی با صرفه
behoof
صرفه
beta leonis
صرفه
chariness
صرفه جوئی
consumption economies
صرفه جوئیهای مصرفی
denebola
صرفه
diseconomies of scale
عدم صرفه جوئی به مقیاس
economies of scale
صرفه جوئیهای تولید انبوه
economies of scale
صرفه جوئیهای مقیاس
economization
صرفه جوئی
economizer
صرفه جویی کننده انرژی
economizer
صرفه جو
economizing method
روش صرفه جویی
economy factor
ضریب صرفه جویی
external economies
صرفه جوئیهای خارجی
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
frugally
با صرفه جوئی
gas saving
صرفه جویی در مصرف بنزین
he is a bad husband
صرفه جو نیست
housewifely
صرفه جو
housewifely
از روی خانه داری یا صرفه جوئی
internal diseconomies
عدم صرفه جوئیهای داخلی
internal economies
صرفه جوئیهای داخلی
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
penny wise
صرفه جو
penny wise and pound foolish
صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
provident
صرفه جو اینده نگر
spareable
قابل صرفه جویی
spillover benefits
صرفه جوئیهای خارجی
supply economy
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
thriftily
از روی صرفه جوئی
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
cost-effective
مقرون به صرفه
costings
مقرون به صرفه
To save . To economize.
صرفه جوئی کردن
cut corners
<idiom>
صرفه جویی کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
I'm saving up for a new bike.
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
It is not economical.
مقرون به صرفه نیست.
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com