English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
English Persian
fancy free بی علاقه عاری از عشق
Other Matches
disinterest بی علاقه کردن بی علاقه شدن
bare عاری
bared عاری
barer عاری
bares عاری
barest عاری
naked <adj.> عاری
barren <adj.> عاری
fogless عاری از مه
naked of عاری از
bankrupt of عاری از
bare of عاری از
baring عاری
devoid عاری
void عاری
irresponsible عاری از حس مسئولیت
unconscious عاری ازهوش
unconsciously عاری ازهوش
heartless عاری ازاحساسات
riteless عاری از تشریفات
airless عاری از هوا
lifeless عاری از زندگی
denuding عاری ساختن
denude عاری ساختن
denuded عاری ساختن
denudes عاری ساختن
blate عاری ازاحساسات
sketchily عاری ازجزئیات
sketchiest عاری ازجزئیات
void بلاتصدی عاری از
truthless عاری از حقیقت
emotionless عاری از احساسات
fanciless عاری ازوهم
fanciless عاری ازتصور
unbiased عاری ازتعصب
sketchy عاری ازجزئیات
fancy free عاری از خیال
sketchier عاری ازجزئیات
unblushing عاری از شرم
unexpressive عاری ازمعنی
truistic عاری از لطف
ungraceful عاری از متانت
devest عاری کردن
visionless عاری از تطور والهام
unbias بیغرض عاری ازتعصب
dreamless عاری از خواب دیدن
uninspired عاری از تازگی و لطف
resistless عاری از نیروی مقاومت
prosaically بطور عاری ازلطافت
disbranch عاری ازشاخه کردن
platitudinarian عاری از لطف ومزه
unmistakable عاری از سوء تفاهم
useless عاری از فایده باطله
selfless عاری از نفس پرستی
prosily بطور عاری از لطافت
freedom from defect عاری بودن ازعیب
poker face دارای قیافهی عاری از بیان
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
dismantle عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantled عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
sexless عاری از جذبه یا میل جنسی
dismantles عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantling عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
prosish کسل کننده عاری از لطافت
vacuity تهی گری عاری بودن
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
of no scruples عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان
unresponsive بی علاقه
stomachy بی علاقه
disinterested : بی علاقه
penchant علاقه
interests علاقه .
interest علاقه
interest علاقه .
binds علاقه
bind علاقه
ties علاقه
tie علاقه
uninterested بی علاقه
fondness علاقه
nonchalant بی علاقه
affection علاقه
interests علاقه
going for (someone) <idiom> علاقه کسی
(not one's) cup of tea <idiom> علاقه ویژه
self concern علاقه بنفس
consuming علاقه-عشق
put up with <idiom> علاقه مند
necrophagia علاقه به اجساد
focal point علاقه - سرگرمی
it is of interest to me من در ان علاقه مندم
interestedness علاقه مندی
laceman علاقه بند
concerned علاقه مند
enthusiast علاقه مند
fondly از روی علاقه
disaffection عدم علاقه
beloved مورد علاقه
disinterest علاقه نداشتن
interested علاقه مند
property علاقه مایملک
liking ذوق علاقه
tendency علاقه مختصر
tendencies علاقه مختصر
enthusiasts علاقه مند
renunciation قطع علاقه
enthusiastic علاقه مند
calf love علاقه دمدمی
To be interested in ( keen on ) some thing . به چیزی علاقه داشتن
disaffect از علاقه و محبت کاستن
unconcern عدم علاقه خونسردی
uniterested بی علاقه بی دخل وتصرف
You have piqued my interest in ... تو من را به ... علاقه مند کردی.
To sever ones ties . to lose interest. قطع علاقه کردن
to pique علاقه مند کردن
fancied تفننی علاقه داشتن به
fancies تفننی علاقه داشتن به
fanciest تفننی علاقه داشتن به
fancying تفننی علاقه داشتن به
heterosexuality علاقه بجنس مخالف
fancy تفننی علاقه داشتن به
shebang امر مورد علاقه
spelunking علاقه به غار شناسی
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
idiopathy علاقه خاص ناخوشی جداگانه
earnest سنگین علاقه شدید به چیزی
He takes ( heels) much interest in politics. به سیاست خیلی علاقه دارد
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
turfman صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
uncommunicative بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
the iron interest کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
bookworms کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworm کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
theatre fiend آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
heterosexuals مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
heterosexual مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
shrug your shoulders <idiom> نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
addict کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
aficionado کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
May be I can interest you in this issue . شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
hacker فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ri/sme سازمان تخصصی مهندسین علاقه مند در طراحی واستفاده از روبوت هاof Society the Internationalof EngineersRobotics anufacturing
bisexuals دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
bisexual دارای علاقه جنسی به جنس مقابل وبه جنس خود
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
divests محروم کردن عاری کردن
divested محروم کردن عاری کردن
divest محروم کردن عاری کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
zeal ذوق شور وطن عشق و علاقه به وطن
localism ایین محلی علاقه محلی
Mejidian style طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com