Dictiornary-Farsi | بی مصرف بی علاج | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
bootless	بی مصرف بی علاج


Other Matches

nostrum	دارویی که علاج هر درد باشد علاج هر چیز
average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer	مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
remedying	علاج
remedy	علاج
remedies	علاج
remedied	علاج
cure	علاج
cured	علاج
cures	علاج
cureless	بی علاج
curability	علاج پذیری
remediless	علاج ناپذبر
acology	علم علاج
medicative	علاج بخش
curable	علاج پذیر
incurable	علاج ناپذیر
incurability	علاج ناپذیری
irremediableness	علاج ناپذیری
operable	قابل علاج
remediable	قابل علاج
curative	علاج بخش
panacea	علاج عام اسقولوفندریون
panaceas	علاج عام اسقولوفندریون
azoth	علاج کلیه دردها
ischuretic	علاج حبس پول
incurably	بطور علاج ناپذیر
sanative	علاج کننده بهبودی دهنده
contra indicate	راه علاج راجوردیگرنشان دادن
sanatory	علاج کننده بهبودی دهنده
acute dose	دز دریافتی حاد و غیر قابل علاج
The remedy may be worse than the disease. <proverb>	گاهى علاج بدتر از بیمارى است.
nurse a cold	سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
a stitch in time saves nine <proverb>	علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
it is past cure	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
life cycle hypothesis	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
anarthritic	علاج نقرس دوای نقرس
water cure	علاج بااب معالجه بااب
consumption	مصرف
income consumption curve	مصرف
wasteful	مصرف
waster	مصرف
sodden	بی مصرف
extravagant	مصرف
consumerism	مصرف
good for nothing	بی مصرف
consumption possibility line	حد مصرف
wasters	مصرف
unemployed	بی مصرف
expenditure	مصرف
of no a	بی مصرف
offtake	مصرف
comsumption	مصرف
otiose	بی مصرف
wastes	بی مصرف
waste	بی مصرف
expense	مصرف
disposal	مصرف
usages	مصرف
usage	مصرف
aggregate consumption	مصرف کل
overall consumption	مصرف کل
consumable	مصرف شدنی
conspicuious consumption	مصرف تجملی
consumption possibility line	خط امکانات مصرف
conspicious consumption	مصرف تجملی
consumption rate	نواخت مصرف
consumption function	تابع مصرف
consumerism	مصرف گرایی
optional consumption	مصرف اختیاری
power consumption	مصرف برق
consumer brand	کالای پر مصرف
throwaway	یکبار مصرف
consumption rate	میزان مصرف
power consumer	مصرف برق
national consumption	مصرف ملی
maximum power demand	مصرف حداکثر
power consumption	مصرف قدرت
ready for use	اماده مصرف
ready use	اماده مصرف
mass consumption	مصرف کلان
mass consumption	مصرف انبوه
to use up	مصرف کردن
rival consumption	مصرف رقابتی
irrigation consumption	مصرف ابیاری
rate of consumption	نرخ مصرف
put away	مصرف کردن
propensity to consume	تمایل به مصرف
present consumption	مصرف جاری
present consumption	مصرف حال
permanent consumption	مصرف دائمی
per capita water consumption	مصرف سرانه اب
per capita consumption	مصرف سرانه
peak load	بحبوحه مصرف
partial substitution	جانشینی مصرف
private consumption	مصرف خصوصی
productive consumption	مصرف مولد
propensity to consume	گرایش به مصرف
internal power	مصرف داخلی
industrial consumption	مصرف صنعتی
induced consumption	مصرف تشویقی
expenditure credit	اعتبار مصرف
excise tax	مالیات بر مصرف
unproductive consumption	مصرف بیهوده
utilizable <adj.>	قابل مصرف
energy consumption	مصرف انرژی
usage rate	نرخ مصرف
domestic consumption	مصرف خانگی
use up	مصرف کردن
consumption theory	نظریه مصرف
consumption schedule	جدول مصرف
transitory consumption	مصرف انتقالی
transitory consumption	مصرف گذرا
fuel consumption	مصرف سوخت
induced consumption	مصرف القائی
inconsumable	مصرف نکردنی
home use entry	اعلامیه مصرف
home consumption	مصرف داخلی
home consumption	مصرف خانگی
high mass consumption	مصرف انبوه
throw away	چیز بی مصرف
gasoline consumption	مصرف بنزین
internal consumption	مصرف داخلی
consumption rate	اهنگ مصرف
utilisable [British] <adj.>	قابل مصرف
consume	مصرف کردن
idle stock	موجودی بی مصرف
spends	مصرف کردن
spend	مصرف کردن
eats	مصرف کردن
consumed	مصرف کردن
utilization	مصرف بکاربری
consumes	مصرف کردن
eat	مصرف کردن
using	مورد مصرف
utilisation [British]	مورد مصرف
disposable	مصرف شدنی
utilization	مورد مصرف
usages	موارد مصرف
utilisations	موارد مصرف
utilizations	موارد مصرف
uses	استعمال مصرف
TAN [Transaction authentication number]	رمز یکبار مصرف
recive	مصرف کنید
use	استعمال مصرف
usage	مورد مصرف
exhausted	مصرف شده
expenditure	میزان مصرف
rags	بی مصرف شدن
rag	بی مصرف شدن
expendable	مصرف پذیر
exploitation [utilization]	مورد مصرف
dismantling	بی مصرف کردن
dismantles	بی مصرف کردن
dismantled	بی مصرف کردن
dismantle	بی مصرف کردن
shelf life	تاریخ مصرف
consumers	مصرف کننده
autonomous consumption	مصرف مستقل
applicable <adj.>	مصرف کردنی
consumer	مصرف کننده
abusing	سوء مصرف
suitable <adj.>	مصرف کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
using	استعمال مصرف
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
abuses	سوء مصرف
abused	سوء مصرف
user	مصرف کننده
applicable <adj.>	قابل مصرف
suitable <adj.>	قابل مصرف
capital consumption	مصرف سرمایه
coefficient of utility	ضریب مصرف
usable <adj.>	قابل مصرف
useful <adj.>	قابل مصرف
abuse	سوء مصرف
users	مصرف کننده
single-use tableware	ظروف یک بار مصرف
product usage rate	میزان مصرف محصول
disposable tableware	ظروف یک بار مصرف
unproductive consumption	مصرف غیر مولد
primary consumers	مصرف کنندگان نخستین
price consumption curve	منحنی قیمت مصرف
throwaway	مصرف کن و دور بیانداز
service cable	کابل مصرف کننده
slather	بطورافراط مصرف کردن
soft goods	کالاهای مصرف شدنی
specific fuel consumption	مصرف سوخت ویژه
unit kilometer	مصرف کیلومتری یکان
underconsumption theory	نظریه مصرف ناکافی
to be on the strain	زیاد مصرف شدن
to lay up in a napkin	بی مصرف نگاه داشتن
utilizable	قابل استفاده مصرف
secondary consumers	مصرف کنندگان دومین