Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
dud
بی مصرف گلوله معیوب
Other Matches
explosive scale
مدار موادمنفجره مصرف شده درپرتاب گلوله
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
manque
معیوب
fouls
معیوب
imperfective
معیوب
flawy
معیوب
defective
معیوب
stigmatic
معیوب
improper
معیوب
damaged
معیوب
incomplete
معیوب
foulest
معیوب
fouler
معیوب
diseased
معیوب
impure
معیوب
spoilt
معیوب
corrupting
معیوب
corrupts
معیوب
faulty
معیوب
corrupt
معیوب
stigmatist
معیوب
fouled
معیوب
foul
معیوب
false
معیوب
out of condition
معیوب
game
معیوب
corrupted
معیوب
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
corrupted
معیوب کردن
mutilation
معیوب سازی
corrupts
معیوب کردن
vicious circle
دور معیوب
flawed
معیوب ناقص
corrupt
معیوب کردن
corrupting
معیوب کردن
impaired
معیوب کردن
defecting
معیوب ساختن
impairing
معیوب کردن
maimed
معیوب شدن
impairs
معیوب کردن
maim
معیوب شدن
vitiated
معیوب ساختن
vitiating
معیوب ساختن
vitiate
معیوب ساختن
defected
معیوب ساختن
defect
معیوب ساختن
maiming
معیوب شدن
faulty connrction
اتصال معیوب
aircraft defective
هواپیمای معیوب
impair
معیوب کردن
vitiates
معیوب ساختن
defects
معیوب ساختن
maims
معیوب شدن
vitiation
معیوب سازی ابطال
maiming
کسیرا معیوب کردن
maim
کسیرا معیوب کردن
incorrect
تصحیح نشده معیوب
damage
غرامت معیوب کردن
maims
کسیرا معیوب کردن
maimed
کسیرا معیوب کردن
defective
دارای کمبود معیوب
faultily
بطور معیوب یا مقصر
faulty wiring
سیم کشی معیوب
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
marred
زیان رساندن معیوب کردن
marring
زیان رساندن معیوب کردن
mar
زیان رساندن معیوب کردن
hung striker
ضارب چاشنی معیوب نارنجک
impairing
زیان رساندن معیوب کردن
impairs
زیان رساندن معیوب کردن
mutilate
تحریف شدن معیوب کردن
mutilates
تحریف شدن معیوب کردن
impair
زیان رساندن معیوب کردن
mutilating
تحریف شدن معیوب کردن
impaired
زیان رساندن معیوب کردن
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
angle of arrival
زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
lead collision course
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
dystrohpy
تغذیه معیوب یاناقص نقص تغذیه
income consumption curve
مصرف
usage
مصرف
consumption possibility line
حد مصرف
consumption
مصرف
wasters
مصرف
waster
مصرف
wasteful
مصرف
sodden
بی مصرف
extravagant
مصرف
aggregate consumption
مصرف کل
overall consumption
مصرف کل
disposal
مصرف
otiose
بی مصرف
unemployed
بی مصرف
expenditure
مصرف
offtake
مصرف
of no a
بی مصرف
usages
مصرف
good for nothing
بی مصرف
comsumption
مصرف
expense
مصرف
consumerism
مصرف
wastes
بی مصرف
waste
بی مصرف
conspicious consumption
مصرف تجملی
conspicuious consumption
مصرف تجملی
consumable
مصرف شدنی
consumer brand
کالای پر مصرف
bootless
بی مصرف بی علاج
capital consumption
مصرف سرمایه
coefficient of utility
ضریب مصرف
consumption function
تابع مصرف
energy consumption
مصرف انرژی
excise tax
مالیات بر مصرف
expenditure credit
اعتبار مصرف
spends
مصرف کردن
spend
مصرف کردن
utilisable
[British]
<adj.>
قابل مصرف
useful
<adj.>
قابل مصرف
usable
<adj.>
قابل مصرف
suitable
<adj.>
قابل مصرف
applicable
<adj.>
قابل مصرف
domestic consumption
مصرف خانگی
consumption possibility line
خط امکانات مصرف
consumption rate
نواخت مصرف
consumption rate
میزان مصرف
consumption rate
اهنگ مصرف
consumption schedule
جدول مصرف
consumption theory
نظریه مصرف
recive
مصرف کنید
consumers
مصرف کننده
consumer
مصرف کننده
abusing
سوء مصرف
user
مصرف کننده
users
مصرف کننده
abuse
سوء مصرف
abused
سوء مصرف
utilization
مصرف بکاربری
abuses
سوء مصرف
utilisation
[British]
مورد مصرف
using
مورد مصرف
autonomous consumption
مصرف مستقل
consumes
مصرف کردن
consumed
مصرف کردن
consume
مصرف کردن
usage
مورد مصرف
utilization
مورد مصرف
using
استعمال مصرف
TAN
[Transaction authentication number]
رمز یکبار مصرف
use
استعمال مصرف
utilizations
موارد مصرف
shelf life
تاریخ مصرف
uses
استعمال مصرف
utilisations
موارد مصرف
usages
موارد مصرف
exploitation
[utilization]
مورد مصرف
rags
بی مصرف شدن
partial substitution
جانشینی مصرف
peak load
بحبوحه مصرف
per capita consumption
مصرف سرانه
permanent consumption
مصرف دائمی
power consumer
مصرف برق
throwaway
یکبار مصرف
disposable
مصرف شدنی
consumerism
مصرف گرایی
optional consumption
مصرف اختیاری
rag
بی مصرف شدن
mass consumption
مصرف انبوه
mass consumption
مصرف کلان
maximum power demand
مصرف حداکثر
national consumption
مصرف ملی
expendable
مصرف پذیر
power consumption
مصرف قدرت
power consumption
مصرف برق
present consumption
مصرف جاری
throw away
چیز بی مصرف
dismantling
بی مصرف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com