English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (7 milliseconds)
English Persian
half heartedness بی میلی سردی
Other Matches
frigidity سردی
iciness سردی
chilliness سردی
frigidness سردی
coldness سردی
bleakness سردی
ice یخ سردی
frigidly به سردی
gelidity سردی
cold blood خون سردی
cold bloodedness خون سردی
cold heartedly باخون سردی
impassiveness خون سردی
impassivity خون سردی
raw ness نا ازمودگی- سردی
coolly باخون سردی
sang froid خون سردی
sang-froid خون سردی
apathy خون سردی
to create a man a lord کسیراسمت سردی دادن
to feel cold احساس سردی کردن
to freeze احساس سردی کردن
A cold wind is blowing. باد سردی می وزد
imperturbableness خون سردی تشویش ناپذیری
indifference to any thing خون سردی یا بی علاقگی نسبت به چیزی
imperturbably با خون سردی بطور تشویش ناپذیر
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
reluctancy بی میلی
milli میلی
dismays بی میلی
inappetence بی میلی
indispositions بی میلی
reluctance بی میلی
lassitude بی میلی
disaffection بی میلی
dismaying بی میلی
dismayed بی میلی
dismay بی میلی
disinclination بی میلی
indisposition بی میلی
grudges بی میلی
grudged بی میلی
grudge بی میلی
indisposedness بی میلی
disrelish بی میلی
discretional میلی
disapprobation بی میلی
unwillingness بی میلی
blizzard باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
pampero باد سردی که از کوههای سوی اقیانوس اطلس می وزد
blizzards باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
reluct بی میلی نشاندادن
afraid از روی بی میلی
mv میلی ولت
millimeter میلی متر
distaste بی میلی بدامدن
ribbed میل میلی
mmn میلی میکرون
millivolt میلی ولت
milisecond میلی ثانیه
milliammeter میلی امپرسنج
milliampere میلی امپر
millihenry میلی هنری
millibar میلی بار
mh میلی هنری
m.h. میلی هانری
listlessness بی علاقگی بی میلی
unwillingly از روی بی میلی
anaphrodisia بی میلی جنسی
inclination compass قطبنمای میلی
millimicron میلی میکرون
millimicrosecond میلی میکروثانیه
milliroentgen میلی رونتگن
millisecond میلی ثانیه
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
hang back بی میلی نشان دادن
millivoltmeter میلی ولت سنج
with a bad grace به اکراه ازروی بی میلی
deprecatory حاکی از نارضایتی یا بی میلی
milliequvalent weight وزن هم ارز میلی گرمی
impenitence بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
ontos تفنگ 601 میلی متری دو لولهای خودکششی
howtar خمپاره انداز 701 میلی متری سنگین
parliamentary train قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد
to roll one's eyes <idiom> نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
gauging rod میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
PhotoCD استاندارد ذخیره سازی نگاتیوها یا قط عات فتوگرافیک میلی متی به صورت دیجیتال روی ROM-CD
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
reluctate مقابله کردن بی میلی کردن
dusters توپ 04 میلی متری ضدهوایی داستر نوعی توپ ضدهوایی
duster توپ 04 میلی متری ضدهوایی داستر نوعی توپ ضدهوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com