Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
Other Matches
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speaks
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
confabulate
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talked
صحبت کردن
talk
صحبت کردن
speak
صحبت کردن
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
sniffled
تودماغی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
go to rack and ruin
<idiom>
نتیجه بد حاصل کردن
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
do wonders
<idiom>
نتیجه عالی حاصل کردن
follow out
اخذ نتیجه دنبال کردن
to snuff out
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
to affect something
[cultivate for effect]
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
rounding
خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
break the wind
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
baffling
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffle
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffles
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffled
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
moralising
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
talks
صحبت
talk
صحبت
collocutor
هم صحبت
talked
صحبت
converse
صحبت
colloquies
صحبت
colloquy
صحبت
confabulation
صحبت
conversing
صحبت
converses
صحبت
conversed
صحبت
parle
صحبت
mouth
صحبت
mouthed
صحبت
mouthing
صحبت
chitchat
صحبت
mouths
صحبت
factorize
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
natters
صحبت دوستانه
chit-chat
صحبت کوتاه
nattering
صحبت دوستانه
chatty
خوش صحبت
chit chat
صحبت کوتاه
speeches
صحبت نطق
sniffling
صحبت تودماغی
speech
صحبت نطق
nattered
صحبت دوستانه
articulate
ماهر در صحبت
dialogues
گفتگو صحبت
dialogue
گفتگو صحبت
pillow talk
صحبت خودمانی
articulates
ماهر در صحبت
articulating
ماهر در صحبت
sniffles
صحبت تودماغی
well spoken
خوش صحبت
well-spoken
خوش صحبت
sniffled
صحبت تودماغی
sniffle
صحبت تودماغی
private talk
صحبت خصوصی
natter
صحبت دوستانه
shoptald
صحبت بازاری
conversationalists
خوش صحبت
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
cross talk
تداخل صحبت
telephone frequency
فرکانس صحبت
coze
صحبت خودمانی
conversationalist
خوش صحبت
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
asides
صحبت تنها
chitchat
صحبت کوتاه
conversationist
خوش صحبت
aside
صحبت تنها
conversable
خوش صحبت
duologue
صحبت دونفری
my inter locvtor
طرف صحبت من
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
monolog
تک سخنگویی صحبت یک نفری
he was talking about me
درخصوص من صحبت می کرد
dialogues
صحبت با شخص دیگر
interlocutor
طرف صحبت هم سخن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com