Dictiornary-Farsi | بی نهایت بزرگ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
galactic	بی نهایت بزرگ


Other Matches

in the extreme	بی نهایت
endlessly	بی نهایت
excessively	بی نهایت
fearfully	بی نهایت
infintesimal	بی نهایت
plaguily	بی نهایت
an infinite	بی نهایت
to an extreme	بی نهایت
infinite	بی نهایت
an infinite quantity	بی نهایت
to a fault	بی نهایت
to infinity	بی نهایت
extremities	نهایت
beyond measure	بی نهایت
screamingly	بی نهایت
extremity	نهایت
omega	نهایت
infinity	بی نهایت
outrance	نهایت
extreme	نهایت
to infinity	تا نهایت
infinity	بی نهایت [ریاضی]
to the quick	بی نهایت سراسر
intolerable	تن در ندادنی بی نهایت
Without ( beyond , above ) price .	بی نهایت قیمتی
infinite quantity	مقدار بی نهایت
sustainable energy	انرژی بی نهایت
infinitesimal	بی نهایت کوچک
infinitesimal	بی نهایت خرد
breathlessly	با نهایت اشتیاق
perfection of savagery	نهایت وحشی گری
frustum	جزء بی نهایت کوچک
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
It is dirt cheap . It is a give - away .	مفت است ( بی نهایت ارزان )
he did his utmost	نهایت کوشش را بعمل اوردن
bundle of nerves	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck	آدم بی نهایت عصبانی و نگران
Ravishingly beautiful .	مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
use up every ounce of energy	نهایت تلاش خود را به کار بستن
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
To go flat out . To make astupendous effort.	غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
I was petrified.	دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
one's light s	نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
I was absolutely infuriated.	کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
The patience of job.	صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
closed back	بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
mightiest	بزرگ
majestic	بزرگ
long ton	تن بزرگ
greatest	بزرگ
extra	بزرگ
adults	بزرگ
adult	بزرگ
macro	بزرگ
great	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
smallest	بزرگ نه
extra-	بزرگ
immane	بزرگ
mightier	بزرگ
mighty	بزرگ
hugeous	بزرگ
vasty	بزرگ
small	بزرگ نه
smaller	بزرگ نه
extras	بزرگ
eminent	بزرگ
dignified	بزرگ
bulkier	بزرگ
spanking	بزرگ
gate	در بزرگ
headman	بزرگ
headmen	بزرگ
gates	در بزرگ
spankings	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
massively	بزرگ
massive	بزرگ
of a large size	بزرگ
large sized a	بزرگ
large sized	بزرگ
king size	بزرگ
extensive	بزرگ
bulky	بزرگ
majuscule	بزرگ
majuscular	بزرگ
bulkiest	بزرگ
great-	بزرگ
voluminous	بزرگ
wallopings	بزرگ
swingeing	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
large	بزرگ
larger	بزرگ
enormous	بزرگ
biggest	بزرگ
bigger	بزرگ
nonus	بزرگ
walloping	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
canis major	سگ بزرگ
high	بزرگ
highest	بزرگ
megapod	بزرگ پا
highs	بزرگ
bandog	سگ بزرگ
doyenne	زن بزرگ
major	بزرگ
majored	بزرگ
majoring	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
propylon	در بزرگ
swith	بزرگ
grossest	بزرگ
big	بزرگ
vast	بزرگ
grossing	بزرگ
stour	بزرگ
egregious	بزرگ
jumbos	بزرگ
jumbo	بزرگ
decuman	بزرگ
graves	بزرگ
grave	بزرگ
largest	بزرگ
gravest	بزرگ
grosses	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
grossed	بزرگ
gross	بزرگ
grosser	بزرگ
full bottomed	بزرگ
tankard	ابخوری بزرگ
grand	بزرگ مهم
amplifies	بزرگ شدن
magnifier	بزرگ ساز
amplify	بزرگ شدن
long boat	کرجی بزرگ
storing	مغازه بزرگ
amplifying	بزرگ شدن
magnified	بزرگ کردن
night walker	یکجورکرم بزرگ
grandest	بزرگ مهم
enlarging	بزرگ کردن
enlarged	بزرگ کردن
tankards	ابخوری بزرگ
bonfires	اتش بزرگ
enlarge	بزرگ کردن
hunk	تکه بزرگ
macrocyte	هاگدان بزرگ
bonfire	اتش بزرگ
enlarges	بزرگ کردن
macrocephaly	بزرگ سری
monkey wrench	اچارفرانسه بزرگ
distending	بزرگ کردن
megalocephalia	بزرگ سری
master mind	فکر بزرگ
mandore	ماندولین بزرگ
maximized	بزرگ کردن
distend	بزرگ کردن
swelled	بزرگ شدن
mandola	ماندولین بزرگ
major planets	سیارات بزرگ
maximize	بزرگ کردن
bulldogs	نوعی سگ بزرگ
maximizes	بزرگ کردن
distends	بزرگ کردن
billow	موج بزرگ اب
billowed	موج بزرگ اب
swells	بزرگ شدن
billowing	موج بزرگ اب
billows	موج بزرگ اب
bulldog	نوعی سگ بزرگ
swell	بزرگ شدن
maximizing	بزرگ کردن
major epilepsy	صرع بزرگ
major cycle	چرخه بزرگ
main frame	کامپیوتر بزرگ
grandmother	مادر بزرگ
magnifier	بزرگ کننده
magnifcation	بزرگ سازی
magnifying	بزرگ کردن
macrography	بزرگ نگاری
magnify	بزرگ کردن
minster	کلیسای بزرگ
magnifies	بزرگ کردن
megalopolis	بزرگ شهر
grandmothers	مادر بزرگ
major cycle	بزرگ چرخه

galactic

بی نهایت بزرگ