Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
self explanatory
بی نیاز از توصیف
self-explanatory
بی نیاز از توصیف
self explaining
بی نیاز از توصیف
Other Matches
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
descriptions
توصیف
delineation
توصیف
descriptor
توصیف گر
qualification
توصیف
narration
توصیف
description
توصیف
shading
توصیف
characterizes
توصیف کردن
data descriptor
توصیف گر داده ها
qualifies
توصیف کردن
qualify
توصیف کردن
delineator
توصیف کننده
false description
توصیف غلط
describable
قابل توصیف
recommendable
قابل توصیف
qualifiers
توصیف کننده
qualifier
توصیف کننده
descriptions
توصیف تشریح
job description
توصیف شغلی
description
توصیف تشریح
qalified
توصیف شده
characterization
توصیف شخصیت
characterises
توصیف کردن
characterised
توصیف کردن
characterising
توصیف کردن
characterize
توصیف کردن
indefinable
توصیف نشدنی
characterizing
توصیف کردن
indefinably
توصیف نشدنی
characterized
توصیف کردن
indescribable
توصیف ناپذیر نامعلوم
task state descriptor
توصیف گر حالت کار
unutterably
غیر قابل توصیف
unutterable
غیر قابل توصیف
characterization
توصیف صفات اختصاصی
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
termless
بی پایان غیر قابل توصیف
illusionism
نگارش یا توصیف منافر وهمی
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
zoography
علم توصیف جانوران وخوی انان
ineffable
شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
Religion was portrayed in a negative way.
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
ccitt v.
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
electrographic architecture
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
The documentary tries to be truthful to the events.
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
unaccountable
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
غیر مسئول غیر قابل توصیف
need
نیاز
needless
بی نیاز
needing
نیاز
needed
نیاز
self-sufficient
بی نیاز
requirement
نیاز
self sufficing
بی نیاز
want
نیاز
demand
نیاز
demand
نیاز
need
نیاز
requirement
نیاز
demands
نیاز
demanded
نیاز
achievement need
نیاز پیشرفت
necessity
نیاز نیازمندی
capital requirement
نیاز سرمایه
agamic
بی نیاز ازتخم نر
social need
نیاز اجتماعی
cognizance need
نیاز شناخت
construction need
نیاز سازندگی
requirement
مورد نیاز
prerequisite
پیش نیاز
prerequisites
پیش نیاز
n affiliation
نیاز پیوندجویی
affiliation need
نیاز پیوندجویی
n achievement
نیاز پیشرفت
self-evident
بی نیاز از اثبات
sweet nothings
راز و نیاز
self contained
برون بی نیاز
demanded
نیاز احتیاج
need gratification
ارضای نیاز
quasi need
شبه نیاز
demand
نیاز احتیاج
wanted
نقصان نیاز
want
نقصان نیاز
nurturance need
نیاز مهرورزی
demands
نیاز احتیاج
manifest need
نیاز اشکار
urgency of need
ضرورت نیاز
structural requirement
نیاز استاتیکی
succorance need
نیاز مهرطلبی
felt need
نیاز هشیار
defendance need
نیاز خویشتن پایی
custom ROM
مین نیاز مشتری
criminal court
راز و نیاز کردن
obviate
رفع نیاز کردن
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
obviated
رفع نیاز کردن
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
obviates
رفع نیاز کردن
obviating
رفع نیاز کردن
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
need press theory
نظریه نیاز- فشار
self sufficient
مستغنی بی نیاز از غیر
floor space occupied
فضای مورد نیاز
lime requirement
اهک مورد نیاز
dominance need
نیاز سلطه گری
deference need
نیاز دنباله روی
reserve requirements
ذخائر مورد نیاز
describe
توصیف کردن وصف کردن
describes
توصیف کردن وصف کردن
portrayed
توصیف کردن مجسم کردن
portraying
توصیف کردن مجسم کردن
portrays
توصیف کردن مجسم کردن
described
توصیف کردن وصف کردن
describing
توصیف کردن وصف کردن
portray
توصیف کردن مجسم کردن
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
bank capital requirement
سرمایه مورد نیاز بانک
postfix
و نیاز به کروشه را از بین می برد.
require
نیاز داشتن لازم بودن
requiring
نیاز داشتن لازم بودن
notations
و دیگر نیاز به کروشه نیست
iam in bad
بسیار نیاز مند هشتم
required
نیاز داشتن لازم بودن
requires
نیاز داشتن لازم بودن
overproduce
بیش ازفرفیت یا نیاز تولیدکردن
common goods
کالای مورد نیاز عموم
combat essential
مورد نیاز حتمی رزمی
demand paging
صفحه بندی مورد نیاز
required supply rate
نواخت مهمات مورد نیاز
post free
بدون نیاز به تمبر زدن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
requirements
آنچه مورد نیاز است
demand satisfaction
تحویل اماد مورد نیاز
addressing
بدون نیاز به موارد خاص
notation
و دیگر نیاز به کروشه نیست
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
reorder level
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
customers
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
customer
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
parallelling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
supplied
تامین چیزی که مورد نیاز است .
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
shorter
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
short
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
supply
تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying
تامین چیزی که مورد نیاز است .
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
paralleled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
shortest
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
parallels
اگر به توجه نیاز داشته باشند
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
You are needed . They need you .
وجود شما مورد نیاز است
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
parallelled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
buffer
بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
dynamic
بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
These statistics speak for themselves.
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
dynamically
بافری که اندازه آن طبق نیاز تغییر کند
elastic buffer
اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
demanded
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
attention
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
demands
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
attentions
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
demand
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
operation
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
historic character
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
auto
خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
Gun laws need to be revisited.
قوانین تفنگ نیاز به بازبینی
[تجدید نظر]
دارند.
hog
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
automatics
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
hogged
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
equipment
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
hogs
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
cpu
کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد
We'll need 10 years at a
[the]
minimum.
ما کمکمش به ۱۰ سال
[برای این کار]
نیاز داریم.
storage
حافظهای که نیاز دارد محتوایش مرتب بهنگام شود
inherits
یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com