Dictiornary-Farsi | بی پایان دائمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
eternal	بی پایان دائمی


Other Matches

standing order	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
retainer	حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers	حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminates	پایان دادن پایان یافتن
terminate	پایان دادن پایان یافتن
ceaseless	دائمی
continous	دائمی
first string	دائمی
perennial	دائمی
standing	دائمی
perennials	دائمی
permanent	دائمی
sequential	دائمی
constant	دائمی
constants	دائمی
permanent storage	انباره دائمی
permanent storage	انبارش دائمی
permanent storage	حافظه دائمی
permanent store	انباره دائمی
permanent structures	ساختمانهای دائمی
permanent tooth	دندان دائمی
permanent way	مسیر دائمی
premanent way	خط ثابت خط دائمی
regular army	ارتش دائمی
regular salary	حقوق دائمی
standing army	ارتش دائمی
steady flow	جریان دائمی
permanent saving	پس انداز دائمی
permanent magnet	اهنربای دائمی
costant load	بار دائمی
continous running	گردش دائمی
continous rolling	نورد دائمی
continous operation	کار دائمی
consistent flow	جریان دائمی
everlasting	همیشگی دائمی
continous earth	زمین دائمی
continous cycle	گردش دائمی
creep limit	حد انبساط دائمی
standing committee	کمیته دائمی
permanent load	بار دائمی
permanent insane	مجنون دائمی
permanent income	درامد دائمی
permanent hardness	سختی دائمی
permanent fault	عیب دائمی
permanent error	خطای دائمی
permanent consumption	مصرف دائمی
persistent inflation	تورم دائمی
constant power	توان دائمی
steady state	حالت دائمی
sustained speed	سرعت دائمی
continual	دائمی همیشگی
permanent	دائمی ماندنی
permanent	سیر دائمی
permanent color	رنگ دائمی
permanent magnet steel	فولاد اهنربای دائمی
continous strand furnace	کوره رشتهای دائمی
continous traction	نیروی کشش دائمی
cruising speed	سرعت دائمی اتومبیل
indefinite leave to remain [British E]	جواز اقامت دائمی
permanent residence permit	جواز اقامت دائمی
keelboat	قایق با تیر دائمی کف
fatigue bending test	ازمایش خمش دائمی
continous mixer	مخلوط کننده دائمی
fereter	[معابد دائمی در کلیساها]
sustained short circuit	اتصال کوتاه دائمی
continous anealing furnace	کوره ملتهب دائمی
fatigue bending machine	دستگاه خمش دائمی
perpetual motion machine	ماشین خودکار دائمی
continuous rain	بارش باران دائمی
continous conveyor	بالابر دائمی و ثابت
continous heating furnace	کوره حرارتی دائمی
continous milling machine	دستگاه فرز دائمی
continous casting plant	تاسیسات ریخته گری دائمی
perpetuating	دائمی کردن جاودانی ساختن
alternating stress	تنش نوسان دار دائمی
perpetuates	دائمی کردن جاودانی ساختن
continous rod mill	دستگاه نورد سیم دائمی
engramme	تحولات دائمی هسته سلول
engram	تحولات دائمی هسته سلول
continous tinning line	تاسیسات قلع کاری دائمی
continous casting method	روش ریخته گری دائمی
perpetuated	دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate	دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetual stock record	سابقه دائمی موجودی انبار
perennially	بطور ماندگاریا دائمی همیشه
permanent emplacement	موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permafrost	لایه منجمد دائمی اعماق زمین
mandate	قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
mandate	حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی
permanent income hypothesis	فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
alnico	الیاژی از اهن جهت ساخت اهنربای دائمی
hallucinosis	حالت هذیانی و وهمی ابتلاء به توهم دائمی
cross to bear/carry <idiom>	رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
engram	اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme	اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
flag station	جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
thefts	بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft	بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
tenant in fee simple	متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
permanent income hypothesis	این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
issue [outcome]	پایان
out <adv.>	پایان
sempiternity	بی پایان
perpetuity	بی پایان
abysm	بی پایان
windup	پایان
bourne	پایان
to sit out	تا پایان
foreverness	بی پایان
eternity	بی پایان
eternality	بی پایان
finish line	خط پایان
initiator terminator	پایان ده
finallist	پایان رس
hexapod	شش پایان
illimitable	بی پایان
end line	خط پایان
end all	پایان
immortality	بی پایان
infinite time	بی پایان
forever	بی پایان
aeon	بی پایان
decapoda	ده پایان
illmitable	بی پایان
ending	پایان
eternities	بی پایان
eternity	بی پایان
closest	پایان
finality	پایان
conclusion	پایان
conclusions	پایان
cessation	پایان
termination	پایان
period	پایان
ended	پایان
limit	پایان
end	پایان
closes	پایان
closer	پایان
incessant	پی در پی بی پایان
finishes	پایان
unfinished	بی پایان
inconclusive	بی پایان
unending	بی پایان
never-ending	بی پایان
never ending	بی پایان
interminate	بی پایان
point	پایان
endless	بی پایان
finis	پایان
close	پایان
periods	پایان
endings	پایان
finish	پایان
fruition	پایان
unbound	بی پایان
ends	پایان
abyss	بی پایان
abysses	بی پایان
presidium	هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
to see through	به پایان رساندن
buzzers	زنگ پایان
wind up	پایان یافتن
terminuse ad quem	نقطه پایان
endless	بدون پایان
termination date	تاریخ پایان
wind up	پایان دادن
terminable	پایان یافتنی
atrocious	با شرارت بی پایان
to see out	به پایان رساندن
Over and out!	پایان اعلان !
interminableness	پایان ناپذیری
jikan	پایان وقت
to come to a end	به پایان رسیدن
last a	دم اخر پایان
to bring to an end	به پایان رساندن
myriapoda	هزار پایان
normal termination	پایان عادی
ominscience	دانش بی پایان
buzzer	زنگ پایان
on side	پایان بازی
omniscience	دانش بی پایان
teleology	پایان شناسی
conclusions	پایان یک چیز
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
time out <idiom>	پایان وقت
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
thesis	پایان نامه
dissertations	پایان نامه
terminating	پایان دار
theses	پایان نامه
rhizopod	ریشه پایان
terminating	پایان بخش
do away with <idiom>	به پایان رساندن
follow through <idiom>	به پایان رساندن
year-end	سال پایان
unceasing	پایان ناپذیر