English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (35 milliseconds)
English Persian
fineless بی پایان کردن
Search result with all words
fold بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folded بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
hang out the laundry ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
subjoin در پایان افزودن اضافه کردن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
wind up <idiom> به پایان رساندن ،تسویه کردن
Other Matches
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
finis پایان
immortality بی پایان
ends پایان
interminate بی پایان
never ending بی پایان
endless بی پایان
infinite time بی پایان
never-ending بی پایان
eternality بی پایان
conclusion پایان
finality پایان
ending پایان
endings پایان
eternity بی پایان
perpetuity بی پایان
unbound بی پایان
illmitable بی پایان
unending بی پایان
finish line خط پایان
unfinished بی پایان
hexapod شش پایان
cessation پایان
windup پایان
period پایان
end line خط پایان
out <adv.> پایان
illimitable بی پایان
inconclusive بی پایان
forever بی پایان
aeon بی پایان
incessant پی در پی بی پایان
end all پایان
conclusions پایان
finallist پایان رس
issue [outcome] پایان
fruition پایان
closest پایان
foreverness بی پایان
abysses بی پایان
abyss بی پایان
initiator terminator پایان ده
point پایان
eternity بی پایان
closes پایان
closer پایان
end پایان
to sit out تا پایان
abysm بی پایان
close پایان
eternities بی پایان
finish پایان
decapoda ده پایان
sempiternity بی پایان
periods پایان
bourne پایان
ended پایان
limit پایان
termination پایان
finishes پایان
past پایان یافته
Over and out! پایان خبر !
end of block پایان یک بلوک
endless loop حلقه بی پایان
to turn out به پایان رسیدن
conclusion پایان یک چیز
end mark علامت بی پایان
sequel نتیجه پایان
sequels نتیجه پایان
termination پایان یابی
terminating پایان دار
terminating پایان بخش
termination پایان دهی
conclusions پایان یک چیز
placing judge داور خط پایان
tape نوار خط پایان
to get oven به پایان رساندن
harvest home پایان درو
gastropod شکم پایان
end پایان یک دور
follow through <idiom> به پایان رساندن
myriapoda هزار پایان
interminable پایان ناپذیر
dissertation پایان نامه
sustainable energy انرژی بی پایان
normal termination پایان عادی
ominscience دانش بی پایان
omniscience دانش بی پایان
on side پایان بازی
get through به پایان رساندن
atrocious با شرارت بی پایان
get over به پایان رساندن
taped نوار خط پایان
to go through with به پایان رساندن
tapes نوار خط پایان
dissertations پایان نامه
do away with <idiom> به پایان رساندن
to see through به پایان رساندن
eoj پایان کارob
eof پایان فایل
eob پایان یک بلوک
rhizopod ریشه پایان
buzzer زنگ پایان
buzzers زنگ پایان
Over and out! پایان اعلان !
wind up پایان یافتن
wind up پایان دادن
endnote پایان مدرک
over پایان یافتن
over- پایان یافتن
ended پایان یک دور
to see out به پایان رساندن
finitude پایان پذیری
godspeed پایان انجام
eternal بی پایان دائمی
ends پایان یک دور
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
year-end سال پایان
year-end پایان سال
endless بدون پایان
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
sign off پایان دادن به
irredeemable پایان ناپذیر
to come to a end به پایان رسیدن
come off پایان مسابقه
jikan پایان وقت
finish پایان مسابقه
subjunction افزایش در پایان
finishes پایان مسابقه
terminuse ad quem نقطه پایان
time out <idiom> پایان وقت
unceasing پایان ناپذیر
teleologist پایان شناس
teleology پایان شناسی
interminableness پایان ناپذیری
terminable پایان یافتنی
inexhaustibility پایان نا پذیری
termination date تاریخ پایان
surcease پایان استراحت
get done with به پایان رساندن
thesis پایان نامه
theses پایان نامه
last a دم اخر پایان
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
It's over. به پایان رسید.
to bring to an end به پایان رساندن
abend پایان غیرعادی
sit out تا پایان چیزی نشستن
chute دالان پایان دوصحرانوردی
postseason بعد از پایان فصل
to be over something به پایان رسیدن چیزی
wires خط اغاز یا پایان مسابقه
continuous بدون پایان یابدون قط عی
terminating symbol نماد پایان بخش
make short work of something <idiom> [به سرعت به پایان رساندن]
postlude قطعه موسیقی پایان
lift a blockade محاصره را پایان دادن
post fix در پایان واژه چسباندن
point fund پاداش پایان فصل
d. certificate ورقه پایان خدمت
wire خط اغاز یا پایان مسابقه
period نقطه پایان جمله
interminably بطور پایان ناپذیر
year-end وابسته به پایان سال
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
full point نقطه پایان جمله
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
terminals واقع در نوک پایان
finish yarn نوار پایان مسابقه
and there an end. و پایان وجود دارد.
terminal واقع در نوک پایان
finish tape نوار پایان مسابقه
chutes دالان پایان دوصحرانوردی
final whistle سوت پایان [ورزش]
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
crashingly پایان عملیات کامپیوتر
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
to sing out با اوازبه پایان رساندن
crashed پایان عملیات کامپیوتر
crashing پایان عملیات کامپیوتر
exit interview مصاحبه پایان خدمت
zazen پایان استراحت نشسته
i am through with my work کارم به پایان رسید
get through به پایان رساندن گذراندن
crash پایان عملیات کامپیوتر
crashes پایان عملیات کامپیوتر
grallatorial وابسته به دراز پایان
periods نقطه پایان جمله
teleologic وابسته به پایان شناسی
holes سوراخ در پایان هر بخش گلف
accommodation date تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
surcease پایان یافتن بپایان رساندن
the story is at an end استان به پایان رسیده است
arachnid جانوری از راستهء بند پایان
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
conclusion [closure] of the debate پایان [و نتیجه گیری] بحث
thetical وابسته به یا شامل پایان نامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com