English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
expose بی پناه گذاشتن
exposes بی پناه گذاشتن
exposing بی پناه گذاشتن
Other Matches
defilade درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
harboring پناه دادن پناه بردن
refuges پناه دادن پناه بردن
harbouring پناه دادن پناه بردن
harbored پناه دادن پناه بردن
harbour پناه دادن پناه بردن
harboured پناه دادن پناه بردن
refuge پناه دادن پناه بردن
harbours پناه دادن پناه بردن
harbors پناه دادن پناه بردن
take reffuge پناه اوردن پناه بردن
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
bulwarks پناه
open بی پناه
blind پناه
bulwark پناه
opened بی پناه
safeguard پناه
safeguarded پناه
fenceless بی پناه
exposed بی پناه
erfuge پناه
safeguarding پناه
safeguards پناه
opens بی پناه
blinded پناه
defenseless بی پناه
defenceless بی پناه
grith پناه
unsheltered <adj.> بی پناه
coverture پناه
shelterless بی پناه
guard پناه
guarding پناه
guards پناه
harbourage پناه
harbourless بی پناه
sconce پناه
blinds پناه
refuges پناه
refuge پناه
guardless بی پناه
awning پناه پناهگاه
to seek shelter پناه جستن
embower پناه دادن
harbour پناه بردن
harbour پناه دادن
harbors پناه بردن
harbors پناه دادن
harboring پناه بردن
erfuge پناه گاه
harbored پناه بردن
harboured پناه دادن
harboured پناه بردن
ear tab گوش پناه
harbours پناه بردن
defilade جان پناه
parapet جان پناه
shelterer پناه دهنده
cestus مشت پناه
parapets جان پناه
dismounted defilade جان پناه
harbouring پناه بردن
harbouring پناه دادن
to seek refuge پناه جستن
ear cap گوش پناه
harbored پناه دادن
traversed جان پناه
gorget گلو پناه
quarter پناه بردن به
Good grief! پناه برخدا !
ambush پناه گاه
traverses جان پناه
traversing جان پناه
ambushed پناه گاه
traverse جان پناه
guard rail جان پناه
trench جان پناه
harbours پناه دادن
hand rail جان پناه
harbor پناه دادن
bunkers جان پناه
bunker جان پناه
harbor پناه بردن
trenches جان پناه
harboring پناه دادن
ambushes پناه گاه
ambushing پناه گاه
sheltering پناه دادن
Good gracious ! Good heaven ! My god ! پناه برخدا
lee side سمت پناه
mantelet جان پناه
shelters جان پناه
shelters پناه دادن
fire in the hole به جان پناه
awnings پناه پناهگاه
sheltering جان پناه
shelter جان پناه
turret جان پناه
sheltered جان پناه
turrets جان پناه
shelter پناه دادن
sheltered پناه دادن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
flight into sickness پناه بردن به بیماری
pis aller اخرین پناه چاره
take cover جان پناه گرفتن
lairs بلانه پناه بردن
lair بلانه پناه بردن
lodge به لانه پناه بردن
house of refuge پناه گاه بی نوایان
lodged به لانه پناه بردن
lodges به لانه پناه بردن
lee helm سکان سمت پناه
protective cover جان پناه دفاعی
lee shore سمت پناه دارکشتی
lee سمت پناه دار
benching جان پناه خاکی
approach parapets جان پناه دیوار
shelter پناه گرفتن سرپناه
shelter پناهگاه پناه بردن
sheltered پناه گرفتن سرپناه
sheltered پناهگاه پناه بردن
To shelter someone . به کسی پناه دادن
they took refuge in a cave بغاری پناه بردند
sheltering پناه گرفتن سرپناه
sheltering پناهگاه پناه بردن
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
shelters پناهگاه پناه بردن
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
bombproof پناه دهنده ازاثربمب
fences خاکریز پناه دادن
tree بدرخت پناه بردن
fence خاکریز پناه دادن
shelters پناه گرفتن سرپناه
ante-mural [e] جان پناه دفاعی
ensconcing پوشاندن پناه دادن
ensconces پوشاندن پناه دادن
stockades جان پناه چوبی
stockade جان پناه چوبی
ensconce پوشاندن پناه دادن
ensconced پوشاندن پناه دادن
to seek refuge پناه بردن پناهنده شدن
lee shore سوی قسمت پناه دارکشتی
gun house پناه گاه توپ یاتوپچی
lee shore واقع در سمت پناه دارکشتی
alee ان سوی قایق که در پناه باداست
protect در پناه سنگر قرار دادن
bombproof ساختمانی که پناه بمب باشد
protecting در پناه سنگر قرار دادن
covers جان پناه خفاگاه پوشاندن
coverings جان پناه خفاگاه پوشاندن
side wall of stairs جان پناه کناره پلکان
defilade جان پناه استحکامات تدافعی
cover جان پناه خفاگاه پوشاندن
protects در پناه سنگر قرار دادن
ensconce پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ensconced پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
the tree sheltered us fromrain درخت مارا ازباران پناه داد
indoors در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
protected در پشت حفاظ دارای جان پناه
ensconces پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
fire in the hole انفجار نزدیک است به جان پناه
fire in the hole فرمان در جان پناه قرار گیرید
case mate بمب پناه جای نصب توپ درناو
lee انسوی کشتی که از باد در پناه است بادپناه
leewardly اماده افتادن بان سویی که ازباد در پناه است
almena جان پناه [در بلندترین قسمت بام در هنگام عملیات جنگی]
leeboard ورق فلزی یاتخته واقع درسمت باد پناه قایق
gabion سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
breast work خاکریز تا ارتفاع سینه خاکریز جان پناه سنگرایستاده
infiltrates گذاشتن
letting گذاشتن
infiltrate گذاشتن
lets گذاشتن
let گذاشتن
infiltrated گذاشتن
apostrophize گذاشتن
placements گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
placement گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
loads گذاشتن
load گذاشتن
infiltrating گذاشتن
to run in تو گذاشتن
lay گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
to lay it on with a trowel گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com