English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
undisputed بی چون وچرابی بحث ناپذیری مسلم بودن
Other Matches
indisputability مسلم بودن
inexpiably بطور کفاره ناپذیری بطورجبران ناپذیری
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
proven مسلم
cretain مسلم
muslim or lem مسلم
moslem مسلم
axiomatic مسلم
pronounced مسلم
established مسلم
male muslim مسلم
positive مسلم
disputeless مسلم
indubious مسلم
undoubted مسلم
incontestable مسلم
indisputable مسلم
confirmed مسلم
certain مسلم
apodictical مسلم
approving truth حقیقت مسلم
given مفروض مسلم
grants مسلم گرفتن
uncertain غیر مسلم
grant مسلم گرفتن
granted مسلم گرفتن
tenets اصول مسلم
dirt-cheap مفت مسلم
to take for granted مسلم دانستن
heir apparent وارث مسلم
uncertainly غیر مسلم
incontestably بطور مسلم
sure مسلم محقق
moslem league مسلم لیگ
fact وجود مسلم
kaf غیر مسلم
res integra اصل مسلم
certainty امر مسلم
facts وجود مسلم
surer مسلم محقق
surest مسلم محقق
certainties امر مسلم
indisputably بطور مسلم
assize rent اجاره مسلم ومعین
natural مسلم استعداد ذاتی
The fact is that… قدر مسلم اینست که ...
naturals مسلم استعداد ذاتی
apparent معلوم وارث مسلم
hypostatize or size مسلم فرض کردن
incontrovertible بدون مباحثه مسلم
to take for granted فرض مسلم گرفتن
actualization بصورت مسلم دراوردن
postulates پذیره مسلم فرض کردن
It's Lombard Street to a China orange. <idiom> کاملا مسلم وقطعی است.
postulating پذیره مسلم فرض کردن
axioms قاعده کلی اصل مسلم
axiom قاعده کلی اصل مسلم
postulated پذیره مسلم فرض کردن
postulate پذیره مسلم فرض کردن
I know it for a fact. این یک حقیقت مسلم است
assumptive فرض مسلم شده مغرور
illimitability حد ناپذیری
illimitableness حد ناپذیری
imperviousness نم ناپذیری
indissolubility حل ناپذیری
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
infallibly لغزش ناپذیری
inextensibility انبساط ناپذیری
inexpressibility بیان ناپذیری
inexplicability توضیح ناپذیری
irresistibility مقاومت ناپذیری
irretrievability چاره ناپذیری
intangibility لمس ناپذیری
indomitability تسخیر ناپذیری
irretrievability جبران ناپذیری
ineffability وصف ناپذیری
inelasticity کشش ناپذیری
inerrability لغزش ناپذیری
inerrable لغزش ناپذیری
inexpiableness کفاره ناپذیری
inexpiableness مرمت ناپذیری
irresistibility ایستادگی ناپذیری
irreversibility برگشت ناپذیری
insatiability تسکین ناپذیری
irremediableness چاره ناپذیری
abclution فرهنگ ناپذیری
irrefutability انکار ناپذیری
irreducibility تحویل ناپذیری
mortmain انتقال ناپذیری
invincibility شکست ناپذیری
irreconcilability وفق ناپذیری
irreconcilability اصلاح ناپذیری
irreconcilableness وفق ناپذیری
invariance تغییر ناپذیری
intolerability تحمل ناپذیری
inscrutability تفحص ناپذیری
inseparability تجزیه ناپذیری
permeability نفود ناپذیری
irrevocability برگشت ناپذیری
irreparableness جبران ناپذیری
nonadditivity جمع ناپذیری
irremissibility بخشش ناپذیری
interminableness پایان ناپذیری
irremediableness علاج ناپذیری
irreconcilableness اصلاح ناپذیری
inevitability چاره ناپذیری
chalktest ازمایش اب ناپذیری با گچ
untouchability لمس ناپذیری
elastance برق ناپذیری
immeasurability پیمایش ناپذیری
immeusurableness پیمایش ناپذیری
immiscibility امتزاج ناپذیری
immutability تغییر ناپذیری
impassibility تحمل ناپذیری
impassiveness تالم ناپذیری
impenetrability نفوذ ناپذیری
achromatisation رنگ ناپذیری
acoria سیری ناپذیری
achromatism رنگ ناپذیری
indefensibility دفاع ناپذیری
invulnerability اسیب ناپذیری
immobility تحرک ناپذیری
inflexibility انعطاف ناپذیری
rigidity انعطاف ناپذیری
inaccessibility ارتباط ناپذیری
inaccessibility دسترسی ناپذیری
impossibility امکان ناپذیری
insuperability شکست ناپذیری
achromatization رنگ ناپذیری
impenetrableness سرایت ناپذیری
impenetrableness خلول ناپذیری
incompressibility تراکم ناپذیری
incommutability تخفیف ناپذیری
incomparability مقایسه ناپذیری
indisputability بحث ناپذیری
incondensability انقباض ناپذیری
incorrigibility اصلاح ناپذیری
incorruption فساد ناپذیری
incurability علاج ناپذیری
indefatigability خستگی ناپذیری
indefensibility تصدیق ناپذیری
indescribability وصف ناپذیری
indestructibility فنا ناپذیری
indiscerptibility تجزیه ناپذیری
incommutability تبدیل ناپذیری
inalterability تغییر ناپذیری
impermeability نشت ناپذیری
imperviousness سرایت ناپذیری
imperviousness نفوذ ناپذیری
There is no argument about that. حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
indispensability چاره ناپذیری اقتضا
modulus of incompressibility ضریب فشار ناپذیری
price rigidity انعطاف ناپذیری قیمت
impermeability نفوذ ناپذیری ناتراوایی
rigidity of prices انعطاف ناپذیری قیمت ها
factorial invariance تغییر ناپذیری عاملی
elastivity واحد برق ناپذیری
rigidity of wages انعطاف ناپذیری مزدها
wage rigidity انعطاف ناپذیری مزد
impermeability نفوذناپذیری تراوش ناپذیری
impalpability دارای خصوصیات لمس ناپذیری
imperturbableness خون سردی تشویش ناپذیری
implacability تسکین ناپذیری کینه توزی
unattainbility of absolute zero دسترس ناپذیری صفر مطلق
incommensurability عدم تقارن سنجش ناپذیری
impenitence بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
impassablility امکان ناپذیری عدم قابلیت عبور
hydraulic fluid سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
dog cheap مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com