English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
irreprovable بی گناه رد نکردنی
Other Matches
unquestionable رد نکردنی
unquestioning رد نکردنی
indecipherable حل نکردنی
inextricable حل نکردنی
irrecusable رد نکردنی
reproachless سرزنش نکردنی
unbelievable باور نکردنی
irreprehensible ملامت نکردنی
incredible باور نکردنی
irreprehensible سرزنش نکردنی
reproachless ملامت نکردنی
irrepealable لغو نکردنی
impenetrable درک نکردنی
inviolable غصب نکردنی
inexplicable روشن نکردنی
irreproachable ملامت نکردنی
irreproachable سرزنش نکردنی
unwarrantable توجیه نکردنی
insuperable برطرف نکردنی
inapplicable تطبیق نکردنی
irrepealable فسخ نکردنی
irrepressible جلوگیری نکردنی
inconsumable مصرف نکردنی
indeclinable پرهیز نکردنی
indefeasibility لغو نکردنی
inextinguishable مستهلک نکردنی
inconceivable تصور نکردنی
indefeasible لغو نکردنی
indefectible عیب نکردنی
incomprehensible درک نکردنی
indecipherable کشف نکردنی
unwarranted توجیه نکردنی
incogitable درک نکردنی
inadmissible ناپسندیده تصدیق نکردنی
flat ثابت یا تغییر نکردنی
irreplevisable رفع توقیف نکردنی
to be left in disbelief <idiom> باور نکردنی بودن
fairy tale داستان باور نکردنی
fairy tales داستان باور نکردنی
irrepleviable رفع توقیف نکردنی
imperceptible نفهمیدنی درک نکردنی
flattest ثابت یا تغییر نکردنی
intangible بغرنج درک نکردنی
indivertible انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
irreclaimable بازیافت نکردنی درست نشدنی
inexpiable مرمت ناپذیر جبران نکردنی
inextensible بسط نا پذیر منقرض نکردنی
inexpugnable حمله نا پذیر منقرض نکردنی
indefensible غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
inconvincible اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
inconceivable غیر قابل ادراک باور نکردنی
assoil اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
guiltless بی گناه
delict گناه
deep dyed گناه
reproachless بی گناه
cleanhanded بی گناه
misdemeanor گناه
guilt گناه
niet culpable بی گناه
irreprehensible بی گناه
blameless بی گناه
sin گناه
sinned گناه
sinning گناه
vices گناه
pure of guilt بی گناه
misdemeanours گناه
misdemeanour گناه
misdemeanors گناه
offense گناه
vises گناه
vice- گناه
vice گناه
offense,etc گناه
sackless بی گناه
transgression گناه
irreproachable بی گناه
offenses گناه
faults گناه
faulted گناه
fault گناه
sinless بی گناه
crime گناه
offenceless بی گناه
offence گناه
resipiscence اقرار به گناه
venial sin گناه صغیره
resipiscent معترف به گناه
sin of the f. گناه جسم
to perpetrate a crime گناه کردن
peccabillo گناه کوچک
mortal sin گناه کبیره
blame اشتباه گناه
hamartophobia گناه هراسی
guilt feeling احساس گناه
deadly sin گناه کبیره
misdeeds جرم گناه
sinned گناه ورزیدن
sinning گناه ورزیدن
blamed اشتباه گناه
blaming اشتباه گناه
absolution آمرزش گناه
peccatophobia گناه هراسی
erring گناه کار
blames اشتباه گناه
sin گناه ورزیدن
misdeed جرم گناه
crime گناه کردن
transgression خطا گناه
remission عذر گناه
venial گناه صغیر
to purify from sin از گناه پاک کردن
pardoner کشیش امرزنده گناه
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
guilt گناه مجرمیت محکومیت
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
incendiary crime گناه اتش انگیزی
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
impenitently بالجاجت در گناه کاری
impemitently بااصرار در گناه کاری
i may thank myself گناه از خودم است
besetting sin گناه دست برندار
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
d.sin گناه بزرگ عمدی
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
infallible مصون از خطا منزه از گناه
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
absolves کسی را از گناه بری کردن
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
absolved کسی را از گناه بری کردن
absolve کسی را از گناه بری کردن
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolving کسی را از گناه بری کردن
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
parricidal وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com