Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
logical
تابعی که از چندین عملگر منط قی مثل AND و OR تشکیل شده است
Other Matches
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
dither
رنگی که از الگوی چندین پیکسل متفات تشکیل شده است
dithers
رنگی که از الگوی چندین پیکسل متفات تشکیل شده است
combinational
مدار الکترونیکی که از چندین عنصر متصل تشکیل شده است
dithered
رنگی که از الگوی چندین پیکسل متفات تشکیل شده است
logic
مدار الکترونیکی که از چندین دروازههای منط قی مثل EXOR,OR,AND تشکیل شده
circuits
مدار الکترونیکی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است مثل :Exor , OR , And
circuit
مدار الکترونیکی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است مثل :Exor , OR , And
independent computer
manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
composite circuit
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
combinational
تابع منط قی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است
highway
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highways
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
communication
پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
multivalent
دارای چندین قدر چندین بنیانی
polygenetic
دارای چندین نیا یا چندین تخم
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
operator
عملگر
operators
عملگر
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
assignment operator
عملگر جایگزینی
binary operator
عملگر دوتایی
binary operator
عملگر دودوئی
nand operator
عملگر نقیض و
n ary operator
عملگر N تایی
dyadic operator
عملگر دوتایی
unary operator
عملگر یگانی
logical operator
عملگر منطقی
laplace operator
عملگر لاپلاس
aggregate operator
عملگر جمعی
monadic operator
عملگر تکین
annihilation operator
عملگر نابودی
relational operator
عملگر رابطهای
operator
عملگر
[ریاضی]
concatenation operator
عملگر الحاقی
actuator
عملگر مکانیکی
boolean operator
عملگر بولی
comparison operator
عملگر مقایسه
boolean operator
عملگر بول
conditional operator
عملگر شرطی
redirection operator
عملگر تعیین جهت
boolean operator
عملگر جبر بول
boolean operation
عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
differential operator
عملگر دیفرانسیلی
[ریاضی]
Laplacian
عملگر لاپلاس
[ریاضی]
[فیزیک]
Laplace operator
عملگر لاپلاس
[ریاضی]
[فیزیک]
notation
که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
notations
که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
arithmetic operator
نشان حسابی عملگر ریاضی
functional
تابعی
arguments
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument
متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
function table
جدول تابعی
functional relation
رابطه تابعی
functional relationship
رابطه تابعی
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
nor
عملگر بولی که یک جدول صحت تولید میکند نایا
functional analysis
آنالیز تابعی
[ریاضی]
modulo arithmetic
ریاضی تابعی در پایه N
functional
تابعی وفیفه مندی
functional programming
برنامه نویسی تابعی
program function key
کلید تابعی ای برنامه
continuity of a function
پیوستگی تابعی
[ریاضی]
argument
[of a function]
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
disabling
مانع عملیات وسیله یا تابعی شدن
disables
مانع عملیات وسیله یا تابعی شدن
disable
مانع عملیات وسیله یا تابعی شدن
arithmetic
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند
adders
وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
adder
وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
modularization
برنامههای طراحی از مجموعه از بخشهای تابعی استاندارد
pf key
key Function Program کلید تابعی ای برنامه
postfix
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
one level address
تابعی که در حین اجرا تابع دیگر را صدا نکند
notations
عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notation
عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
diagnostic
تابعی در برنامه برای کمک به یافتن خطاها در سیستم کامپیوتری
prefix notation
عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
devices
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
static
زیر تابعی که از هیچ متغیری جدا از آدرس ها عمودند استفاده نمیکند
key
ترکیب دو یا چند کلید که تابعی را انجام می دهند وقتی با هم انتخاب شوند
box
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
device
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
subroutine
زیر تابعی که از هیچ متغیری حدا از آدرس عملوندها استفاده نمیکند
non operable instruction
دستوری که تابعی انجام نمیدهد ولی شمارنده برنامه را افزایش میدهد
boxes
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
for next loop
حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
daisy chain
زیر تابعی در برنامه که سایرین را در یک مجموعه فراخوانی میکند. اولین تابع دومین
acknowledged mail
تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
opens
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
edit
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
bombs
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
edited
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
logic
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
bombed
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
device handler
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
script
مجموعه دستوراتی که تابعی را انجام می دهند که توسط یک زبان ماکرو یا دستهای استفاده میشود
drivers
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
eraser
در یک برنامه گرافیک تابعی که به فضاهای تصویر اجازه پاک شدن میدهد و یا اینکه با رنگ شب صفحه یکسان شود
erasers
در یک برنامه گرافیک تابعی که به فضاهای تصویر اجازه پاک شدن میدهد و یا اینکه با رنگ شب صفحه یکسان شود
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
goto
دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد
edited
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
edit
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
diagnostics
تابعی در کامپایلر که به برنامه نویس کمک میکندخطاهای کد برنامه را بیابد
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
help
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helped
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helps
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
two level subroutine
زیر تابعی که حاوی زیر تابع دیگر است
subroutine
زیر تابعی که حاوی زیر تابع دیگر باشد
identification
تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
best fit
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
ten
چندین
multiple
چندین
Several persons ( people ).
چندین تن
multipoint
با چندین خط وط
several
چندین
multifold
چندین
lot
چندین
IBM
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد
over and over again
چندین بار
manyfold
چندین مرتبه
time and again
چندین بار
a lot of times
<adv.>
چندین بار
many
چندین بسا
alternate
چندین بار
many times
چندین بار
many books
چندین کتاب
manifold copies
چندین نسخه
on several occasions
در چندین وهله
many a time
چندین بار
over again
چندین بار
multivincular
چندین پیوندی
frequently
<adv.>
چندین بار
for reasons
به چندین دلیل
on any number of occasions
<adv.>
چندین بار
oft
[archaic, literary]
<adv.>
چندین بار
often
<adv.>
چندین بار
multilineal
دارای چندین خط
several thousands
چندین هزار
various
چندتا چندین
over and over
چندین بار
multicolour
با چندین رنگ
regularly
[often]
<adv.>
چندین بار
dozens of times
چندین بار
alternated
چندین بار
alternates
چندین بار
multivalve
چندین دریچهای
many times
<adv.>
چندین بار
functional unit
واحد در حال کار واحد تابعی
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
multifoliate
دارای چندین برگچه
end
در انتها یا پس از چندین مشکل
ended
در انتها یا پس از چندین مشکل
integration
انجام چندین عمل با هم
polygastric
دارای چندین معده
polygenetic
دارای چندین مبدا
multitasking
اجرای چندین کار
multicoloured
دارای چندین رنگ
floscular
مرکب از چندین گلچه
multivocal
دارای چندین معنی
swarms
چندین اشکال برنامه
swarm
چندین اشکال برنامه
polymerous
دارای چندین جزء
multistorey
ساختمان چندین طبقه
swarmed
چندین اشکال برنامه
multi tasking
اجرای چندین کار
multiplicate
چندین نسخه برداشتن از
pooh bah
صاحب چندین مقام
A multi-storey building.
ساختمان چندین طبقه
polyphonous
نماینده چندین صدا
He received several bullet wounds
چندین تیربه اوخورد
variform
دارای چندین شکل
polyphonic
نماینده چندین صدا
high-rise
ساختمان چندین اشکوبه
Many years passed .
چندین سال گذشت
master keys
کلید چندین قفل
master key
کلید چندین قفل
cluster-block
چندین طبقه آپارتمان
establishments
تشکیل
incorporation
تشکیل
endomorphy
تشکیل
entelechy
تشکیل
establishment
تشکیل
endomorphism
تشکیل
xt
صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
skeleton keys
کلیدی که چندین قفل را بازکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com