Dictiornary-Farsi | تابع تشخیص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (11 milliseconds)

English	Persian
discriminant function	تابع تشخیص


Search result with all words

auto	تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
autos	تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
malfunction	تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned	تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions	تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
housekeeping	در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
multiple discriminant function	تابع تشخیص چند متغیری
Other Matches

nest	1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nests	1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
equivalence	1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
library	تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
libraries	تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbed	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubs	تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification	تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
re-entry	فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry	فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
specification	تشخیص
denotation	تشخیص
assessments	تشخیص
contradistinction	تشخیص
percipience	حس تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
assessment	تشخیص
discretion	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
diagnosis	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
diagnoses	تشخیص
diagnostic	تشخیص
distinction	تشخیص
discernment	تشخیص
distinctions	تشخیص
handwriting recognition	تشخیص دست خط
differentiable	تشخیص پذیر
pattern recognition	تشخیص الگو
pattern recognitation	تشخیص الگو
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
sensibilities	حس تشخیص دقت
fault datagnosis	تشخیص عیب
sensibility	حس تشخیص دقت
psychodiagnosis	تشخیص روانی
spotting	تشخیص دادن
error detecting code	کد تشخیص خطا
identification	تشخیص هویت
differential	تشخیص دهنده
recognizing	تشخیص دادن
distinct	قابل تشخیص
spots	تشخیص دادن
spot	تشخیص دادن
corrective maintenance	عمل تشخیص
recognises	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
recognizably	قابل تشخیص
recognizable	قابل تشخیص
recognizes	تشخیص دادن
differentials	تشخیص دهنده
discernible	قابل تشخیص
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
blind diagnosis	تشخیص بی نام
diagnose	تشخیص دادن
diagnostically	ازراه تشخیص
descry	تشخیص دادن
designator code	کد تشخیص یکان
diacritic	نشان تشخیص
diacritical	نشان تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
indiscrete	غیرقابل تشخیص
indiscrimination	عدم تشخیص
identified	تشخیص دادن
identifies	تشخیص دادن
identify	تشخیص دادن
identifying	تشخیص دادن
diagnosed	تشخیص دادن
diagnosing	تشخیص دادن
diagnostics	شیوههای تشخیص
carrier detect	تشخیص حامل
character recognition	تشخیص کاراکتر
coefficient of determination	ضریب تشخیص
collision detection	تشخیص تصادم
visual identification	تشخیص بصری
judiciously	از روی تشخیص
resolution	قدرت تشخیص
identification signs	علائم تشخیص
resolutions	قدرت تشخیص
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostic routine	روال تشخیص
indiscreet	فاقد حس تشخیص
vertification of debts	تشخیص مطالبات
espy	تشخیص دادن
discriminately	از روی تشخیص
espies	تشخیص دادن
sensed	حس تشخیص مفهوم
senses	حس تشخیص مفهوم
espied	تشخیص دادن
assessing	تشخیص دادن
assesses	تشخیص دادن
orientation	تشخیص موقعیت
discern	تشخیص دادن
to know right from wrong	تشخیص دادن
Diagnosis.	تشخیص بیماری
verification of debt	تشخیص مطالبات
voice recognition	تشخیص صوتی
voice recognition	تشخیص صدا
recognition	تشخیص بازشناخت
vision recognition	تشخیص بصری
distinguishing	تشخیص دهنده
espying	تشخیص دادن
assessed	تشخیص دادن
discerns	تشخیص دادن
Power of distiction.	قوه تشخیص
discerned	تشخیص دادن
diagnoses	تشخیص عیب
diagnoses	تشخیص ناخوشی
diagnosis	تشخیص ناخوشی
speech recogintion	تشخیص گفتار
speech recogintion	تشخیص کلام
make out <idiom>	تشخیص دادن
diagnosis	تشخیص عیب
assess	تشخیص دادن
flair	قوه تشخیص
sense	حس تشخیص مفهوم
see-through	خوب تشخیص دادن
diagnostic	وابسته به تشخیص ناخوشی
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
see through	خوب تشخیص دادن
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
identification zone	منطقه تشخیص هدف
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
finds	جستن تشخیص دادن
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
detection	عمل تشخیص چیزی
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
spotting	تشخیص محل گلوله
find	جستن تشخیص دادن
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
prognostications	تشخیص قبلی مرض
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
cess	تشخیص وتعیین مالیات
hot	تشخیص و ترمیم خطا
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی
prognostication	تشخیص قبلی مرض
prognosticator	تشخیص دهنده قبلی مرض
differentiable	قابل تشخیص فرق گذاشتنی
recognizably	آنچه قابل تشخیص است
recognizable	آنچه قابل تشخیص است
distinguish	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguishes	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
to discern someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
identification zone	منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
frequency discriminator	دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
prognosticate	تشخیص دادن قبلی مرض
to make out someone [something]	تشخیص دادن کسی [چیزی]
monroe diagnostic reading test	ازمون تشخیص خواندن مونرو
detectors	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
interrupt	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
flagman	داور مخصوص تشخیص امتیاز
tell	تشخیص دادن فرق گذاردن
interrupts	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
contrast enhancement	توسعه تشخیص سایه روشن
logic seeking	دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
computer assisted diagnosis	تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
overhead	بیت تشخیص خطا در ارسال
colourblindness	فقدان قوه تشخیص رنگ
tells	تشخیص دادن فرق گذاردن
wake light	چراغ تشخیص خط حرکت ناو
telling-off	تشخیص دادن فرق گذاردن
identified	مربوط کردن تشخیص دادن
diagnostic routine	روش تشخیص معایب در اثرازمایش
pathognomic	وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
identifies	مربوط کردن تشخیص دادن
identifying	مربوط کردن تشخیص دادن
identify	مربوط کردن تشخیص دادن
interrupting	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
detector	وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
adjectives	تابع
function	تابع
accessory	تابع
adjective	تابع

discriminant function

تابع تشخیص