English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
accession تابع وصول
Other Matches
nests 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
del credere agent نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
equivalence 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
libraries تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubs تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbed تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
collections وصول
recovery وصول
recoveries وصول
reception وصول
receptions وصول
collection وصول
makable <adj.> قابل وصول
collects وصول کردن
to get in وصول کردن
acknowledgement of receipt اعلام وصول
receipts وصول کردن
receipts اعلام وصول
line of approach راه وصول
levier مالیات وصول کن
collecting وصول کردن
cleared cheque چک وصول شده
outstanding وصول نشده
outstandingly وصول نشده
collect وصول کردن
certificate of receipt گواهی وصول
accessible قابل وصول
receipt وصول کردن
workable <adj.> قابل وصول
makeable <adj.> قابل وصول
makable [spv. makeable] <adj.> قابل وصول
feasible <adj.> قابل وصول
doable <adj.> قابل وصول
recoveries وصول جبران
get in وصول کردن
achievable <adj.> قابل وصول
manageable <adj.> قابل وصول
possible [doable, feasible] <adj.> قابل وصول
executable <adj.> قابل وصول
recoverable قابل وصول
accessibility قابلیت وصول
receipt اعلام وصول
contrivable <adj.> قابل وصول
practicable <adj.> قابل وصول
recovery وصول جبران
receive وصول کردن
collectible قابل وصول
recovers وصول کردن
collecting books وصول مطالبات
collecting debts وصول مطالبات
levies وصول مالیات
collection charges هزینه وصول
collection fee هزینه وصول
recovering وصول کردن
collection order دستور وصول
recover وصول کردن
come at able قابل وصول
recvery استرداد وصول
acknowledgment اعلام وصول
receives وصول کردن
levy وصول مالیات
collectable قابل وصول
levying وصول مالیات
levied وصول مالیات
collection charge هزینه وصول
recipients وصول کننده
recipient وصول کننده
publican مامور وصول مالیات
receipt اعلام وصول نمودن
publicans مامور وصول مالیات
acknowledges اعلام وصول کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
acknowledging اعلام وصول کردن
debt collector وصول کننده طلب
receipts اعلام وصول نمودن
cashing وصول کردن نقدکردن
cashed وصول کردن نقدکردن
acknowledgment شماره اعلام وصول
cash وصول کردن نقدکردن
cashes وصول کردن نقدکردن
debt enforcement درخواست طلب وصول
solvency قابل وصول بودن
acknowledgements اعلام وصول رسید
good dept طلب وصول شدنی
good debt طلب وصول شدنی
irrecoverable غیر قابل وصول
accessible در دسترس قابل وصول
irrecoverably بطور وصول نشدنی
acknowledgments اعلام وصول رسید
collecting bank بانک وصول کننده
receivable قابل وصول پذیرفتنی
collection charge هزینه وصول مطالبات
acknowledgement اعلام وصول رسید
remembrancer مامور وصول مطالبات سلطنتی
acknowledgments خبر وصول نامه سپاسگزاری
accessibility دستیابی پذیری قابلیت وصول
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
lien حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
acknowledgements خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgement خبر وصول نامه سپاسگزاری
execution for debt اقدام برای طلب وصول
reviving وصول مطالبات سوخت شده
acknowledging وصول نامهای را اشعار داشتن
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
acknowledges وصول نامهای را اشعار داشتن
bad debts طلب غیر قابل وصول
bad debt طلب غیر قابل وصول
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
cod وصول وجه در موقع تحویل کالا
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
statement of affairs وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
re-entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
tonnage rent حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
recevied for shipment bill of exchange بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
pontage مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
feminism عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
pocket judgment سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
coalitions در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
current assets پول نقد یامالیات یا عوارضی که درحدود یک سال پس از بستن ترازنامه قابل وصول باشد
coalition در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
vindictive damages مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
demagogisme استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
accessed در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accesses در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
access در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessing در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
sequela تابع
tributaries تابع
tributary تابع
subjects تابع
subject تابع
submission تابع
subjecting تابع
subservient تابع
subjected تابع
sequent تابع
amenable تابع
suffragan تابع
citizen تابع
citizens تابع
adjectives تابع
subsidiaries تابع
subsidiary تابع
incident تابع
incidents تابع
adjective تابع
accessory تابع
subordinative تابع
dependants تابع
passive تابع
subordinating تابع
function تابع
apanage تابع
functioned تابع
subordinates تابع
subalterns تابع
subaltern تابع
passives تابع
subordinate تابع
servitor تابع
subordinated تابع
ancillary تابع
dependent تابع
function code کد تابع
dependant تابع
function generator تابع زا
follwer تابع
functions تابع
cost function تابع هزینه
partition function تابع تقسیم
control function تابع کنترلی
normal function تابع بهنجار
continuous function تابع پیوسته
frequency function تابع بسامد
objective function تابع هدف
of iranian nationality تابع ایران
normalized function تابع بهنجار
frequency dependant تابع فرکانس
partial function پاره تابع
partial function تابع جزئی
consumption function تابع مصرف
phi gamma function تابع فی- گاما
decreasing function تابع نزولی
elementary function تابع ابتدایی
exponential function تابع نمائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com