Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
continuous function
تابع پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
Other Matches
nest
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nests
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
away
پیوسته بطور پیوسته
equivalence
1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
library
تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
libraries
تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbed
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubs
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
non-stop
پیوسته
for evermore
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
concomitant
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
proximate
پیوسته
married
پیوسته
unremittingly
پیوسته
ceaseless
پیوسته
continual
پیوسته
continued
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
syndetic
پیوسته
d. in
پیوسته
cursive
پیوسته
incessant
پیوسته
allied
پیوسته
bursts
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
continuous
پیوسته
never ceasing
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
attached
پیوسته
on end
پیوسته
coadunate
پیوسته
burst
پیوسته
incessantly
پیوسته
everywhen
پیوسته
annexed
پیوسته
alway
پیوسته
affined
پیوسته
on and on
پیوسته
coalescent
پیوسته
perpetually
پیوسته
contiguous
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
legato
پیوسته
continous
پیوسته
conjoint
پیوسته
eternal
پیوسته
compacting
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
insobriety
شرب پیوسته
collective
بهم پیوسته
compact
بهم پیوسته
permanent water level
تراز پیوسته اب
symphsis
عضو پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
incessant drinking
پیوسته گساری
sustained yield
بازده پیوسته
peal
صدای پیوسته
gamophyllous
پیوسته برگ
contiguous
همجوار پیوسته
inseparate
بهم پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
linked list
لیست پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
indiscrete
بهم پیوسته
accretion
رشد پیوسته
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
flow chip
براده پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
diligence
کوشش پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
compacts
بهم پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
forever
جاویدان پیوسته
accrete
بهم پیوسته
full time
پیوسته کار
without rest
پیوسته لاینقطع
without intermission
پیوسته لاینقطع
continuous data
دادههای پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
vicinal
در همسایگی پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuate
پیوسته بهم
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
against
پیوسته مجاور
burst mode
حالت پیوسته
burster
فرم پیوسته
haunts
پیوسته امدن به
haunt
پیوسته امدن به
collateral measures
اقدامت پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
continuous paper
کاغذ پیوسته
pealed
صدای پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous tone
ته رنگ پیوسته
adjoins
پیوسته بودن
continuous variable
متغیر پیوسته
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
whittle
پیوسته کم کردن
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
adjoined
پیوسته بودن
adjoin
پیوسته بودن
peals
صدای پیوسته
pealing
صدای پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
indiscretely
بطور بهم پیوسته
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
always
پیوسته همه وقت
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
to run on
بهم پیوسته بودن
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
re entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
full time
پیوسته کاری تمام وقت
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
function code
کد تابع
function generator
تابع زا
ancillary
تابع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com