English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
distribution pannel تابلوی تقسیم
Other Matches
casualty board تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
LCD چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
control pannel تابلوی کنترل
panel تابلوی برق
control pannel تابلوی دستگاهها
scoreboard تابلوی امتیازات
control pannel تابلوی فرمان
control panel تابلوی فرمان
panels تابلوی برق
status board تابلوی وضعیت
demonstration chessboard تابلوی نمایش
distribution board تابلوی اتصالات
scoreboards تابلوی امتیازات
feeder panel تابلوی تغذیه
maintenance panel تابلوی نگهداشت
notice board تابلوی خبری
operating panel تابلوی عملکرد
fuse panel تابلوی فیوز
distribution panel تابلوی توزیع
switch board تابلوی برق
bulletin boards تابلوی اعلانات
board تابلوی امتیازات
panel board تابلوی برق
switchboards تابلوی برق
built in panel تابلوی نصب
bulletin board تابلوی اعلانات
control panel تابلوی کنترل
switchboard تابلوی برق
boarded تابلوی امتیازات
accumulator switchboard تابلوی اتصالات اکومولاتور
front panel تابلوی جلو دار
switchboards تابلوی کلید برق
patch panel تابلوی سرهم بندی
switchboard تابلوی کلید برق
cdev دستگاه تابلوی کنترل
control panel device ابزار تابلوی کنترل
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
maneuvering board تابلوی حرکات ناوها
instrument board تابلوی وسائل اندازه گیری
maneuvering board تابلوی نمایش مانور ناوها
fascia plate تابلوی مقابل دریک وسیله
status board تابلوی نشان دهنده وضعیت
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
senses روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sense روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sysop فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
acoustic تابلوی صوتی که پشت رسانه برای کاهش صدا قرار دارد
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
panel تابلوی عقب کامپیوتر که اتصالات به رسانههای جانبی مثل صفحه کلید
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
panels تابلوی عقب کامپیوتر که اتصالات به رسانههای جانبی مثل صفحه کلید
simulators برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
simulator برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
cleavages تقسیم
allocate تقسیم
repartition تقسیم
allocating تقسیم
division تقسیم
cleavage تقسیم
allocates تقسیم
admeasurement تقسیم
divisions تقسیم
sharing تقسیم
admensuration تقسیم
allotments تقسیم
allotment تقسیم
apportionment تقسیم
distributions تقسیم
distribution تقسیم
dealing تقسیم
branch تقسیم
dispensation تقسیم
branches تقسیم
dispensations تقسیم
graduator خط تقسیم کن
dividing تقسیم بندی
regionalism تقسیم کشوربنواحی
short division تقسیم باختصار
divisions عمل تقسیم
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
administer تقسیم کردن
dichotomies تقسیم به دو بخش
administering تقسیم کردن
administers تقسیم کردن
divisive تقسیم کننده
divider تقسیم کننده
divider پرگار تقسیم
aminister تقسیم کردن
administered تقسیم کردن
division عمل تقسیم
divided تقسیم شده
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
dichotomy تقسیم به دو بخش
autotomy تقسیم خودبخود
indistributable تقسیم نشدنی
meiosis تقسیم سلولی
division line خط تقسیم شده
division check ازمایش تقسیم
divide exception خطای تقسیم
divide exception استثناء تقسیم
dividable قابل تقسیم
o o line خط تقسیم دیدبانی
partition function تابع تقسیم
distribution of the estate تقسیم ترکه
distribution of forces تقسیم نیروها
division of labor تقسیم کار
divisional مربوط به تقسیم
line graduation تقسیم بندی خط
frequency distribution تقسیم فرکانس
frequency domulipliction تقسیم فرکانس
frequency division تقسیم فرکانس
frequency alloment تقسیم فرکانس
load distribution تقسیم بار
fire distribution تقسیم اتش
market segmentation تقسیم بازار
meiosis تقسیم کاهشی
distribution coefficient ضریب تقسیم
distribution box جعبه تقسیم
water point نقطه تقسیم اب
zeradivide تقسیم بر صفر
division sign نماد تقسیم
busbar جعبه تقسیم
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
battery bus جعبه تقسیم
go halves <idiom> تقسیم مساوی
division تقسیم [ریاضی]
clastic تقسیم شونده
compart تقسیم کردن
to share out تقسیم کردن
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
splice box جعبه تقسیم
distributing box جعبه تقسیم
demultiplexer تقسیم کننده
delay allowance زمان تقسیم
scissor قطع تقسیم
severability قابلیت تقسیم
sharing the market تقسیم بازار
hyphenation تقسیم کلمه
sortition تقسیم با قرعه
divisibility قابلیت تقسیم
divisions of labour تقسیم کار
partings تقسیم تجزیه
separate تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
divides تقسیم کردن
intersect تقسیم کردن
intersects تقسیم کردن
intersected تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
divide تقسیم کردن
share تقسیم کردن
allotments پخش تقسیم
junction box جعبه تقسیم
divisible قابل تقسیم
separates تقسیم کردن
subdivisions تقسیم مجدد
subdivision تقسیم مجدد
compartments تقسیم کردن
compartment تقسیم کردن
allotment پخش تقسیم
denominator تقسیم کننده
denominators تقسیم کننده
separated تقسیم کردن
parting تقسیم تجزیه
junction boxes جعبه تقسیم
graduating بدرجات تقسیم
distribute تقسیم کردن
graduates بدرجات تقسیم
division of labour تقسیم کار
graduate بدرجات تقسیم
bifurcation تقسیم بدو شاخه
distributed profit سود تقسیم شده
indivisible غیر قابل تقسیم
break down تقسیم بندی کردن
long division بخش یا تقسیم بزرگ
distributing mains شبکه تقسیم اصلی
balkanization تقسیم بقطعات ریز
panels صفحه تقسیم برق
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
prorate به نسبت تقسیم کردن
autotomize تقسیم خودبخود کردن
proration سرشکنی تقسیم به نسبت
distributed fire اتش تقسیم شده
graduating تقسیم بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com