English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
swing تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swings تاب خوردن دور زدن چرخیدن
Search result with all words
swinge تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
Other Matches
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
swings چرخیدن
twirl چرخیدن
rotates چرخیدن
swing چرخیدن
windmills چرخیدن
twirled چرخیدن
rotated چرخیدن
reel چرخیدن
reeled چرخیدن
reeling چرخیدن
reels چرخیدن
turns چرخیدن
turn چرخیدن
twirls چرخیدن
twirling چرخیدن
rotate چرخیدن
windmill چرخیدن
spins چرخیدن
to turn round چرخیدن
spin چرخیدن
to be in a whirl چرخیدن
heels چرخیدن
wheeling چرخیدن
revolves چرخیدن
slue چرخیدن
heel چرخیدن
revolved چرخیدن
roll up چرخیدن
revolve چرخیدن
wheels چرخیدن
wheel چرخیدن
twists پیچاندن چرخیدن
twisting پیچاندن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
trundling گشتن چرخیدن
twist پیچاندن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
turn گشتن چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
turns گشتن چرخیدن
turns چرخیدن تاباندن
full چرخیدن ژیمناست
fullest چرخیدن ژیمناست
turn چرخیدن تاباندن
change spin چرخیدن با تغییر پا
birr صدای چرخیدن
pivots روی پاشنه چرخیدن
pivots روی چیزی چرخیدن
orbited چرخیدن به دور یک مدار
whirling چرخیدن گردش سریع
whirled چرخ دادن چرخیدن
whirled چرخیدن گردش سریع
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
orbit چرخیدن به دور یک مدار
orbits چرخیدن به دور یک مدار
whirling چرخ دادن چرخیدن
trill چرخیدن روان شدن
trilled چرخیدن روان شدن
trills چرخیدن روان شدن
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
left turn حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
purled مثل فرفره چرخیدن
purling مثل فرفره چرخیدن
whirls چرخ دادن چرخیدن
whirls چرخیدن گردش سریع
purls مثل فرفره چرخیدن
whiz مثل فرفره چرخیدن
pivoted روی پاشنه چرخیدن
pivot روی چیزی چرخیدن
purl مثل فرفره چرخیدن
wryly کنایه امیز چرخیدن
wry کنایه امیز چرخیدن
sit spin چرخیدن روی یک اسکیت
pivoted روی چیزی چرخیدن
pivot روی پاشنه چرخیدن
run around in circles <idiom> دور خود چرخیدن
whirl چرخیدن گردش سریع
whirl چرخ دادن چرخیدن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
jackson haines spin چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
free spool چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
swivels روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivel روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivelled روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
to drink wine می خوردن شراب خوردن
biases وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pivots توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
bias وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pivot توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
pivoted توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
spinner play حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
flipped پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flip پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flips پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
ease turn سرعت چرخش فرود چرخیدن یا دور زدن هواپیمابرای فرود
sprocket holes مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
erodes خوردن
baet خوردن
eroding خوردن
to swear by all that is sacred خوردن
hurtle خوردن
hurtled خوردن
budging جم خوردن
to break ones fast خوردن
hit خوردن
budge جم خوردن
to run a خوردن
to eat into خوردن
to makea meal of خوردن
budged جم خوردن
knock against خوردن به
budges جم خوردن
occlude خوردن
to drink water اب خوردن
eroded خوردن
erode خوردن
hurtling خوردن
polish off خوردن
abutted خوردن
eating خوردن
eat خوردن
eats خوردن
slid سر خوردن
gluts پر خوردن
abuts خوردن
abut خوردن
glut پر خوردن
grub خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) . خط خوردن
grubbed خوردن
to get outside of خوردن
stirs جم خوردن
stirrings جم خوردن
stirred جم خوردن
stir جم خوردن
feeds خوردن
butts خوردن
butted خوردن
butt خوردن
grubs خوردن
to go with خوردن به
hits خوردن
gluttonize پر خوردن
buckles تا خوردن
sample خوردن
to overload stomach پر خوردن
glides سر خوردن
feed خوردن
trundled غل خوردن
trundles غل خوردن
trundling غل خوردن
lap vt خوردن به
to fall aboard خوردن
manducate و خوردن
gliding سر خوردن
glided سر خوردن
to overfeed oneself پر خوردن
buckle تا خوردن
buckled تا خوردن
look back سر خوردن
sampled خوردن
gormandize پر خوردن
glide سر خوردن
corroded خوردن
hurtles خوردن
care غم خوردن
corroding خوردن
corrodes خوردن
corrode خوردن
cared غم خوردن
hitting خوردن
cares غم خوردن
trundle غل خوردن
wriggling لول خوردن
snarling گره خوردن
snarls گره خوردن
snarl گره خوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com