English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to resist heat تاب گرما اوردن
Other Matches
thermostat :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostats :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
isotherm خط هم گرما
heat گرما
cauma گرما
radiation of heat گرما
heats گرما
cold is merely privative گرما نیست
melted از گرما سوختن
heat absorbing جذب گرما
calorification پیدایش گرما
heats گرما حرارت
thermosphere گرما کره
heat گرما حرارت
thermosphere گرما سپهر
thermomagnetic گرما مغناطیس
heat transfer انتقال گرما
pyromagnetic گرما- مغناطیس
thermo electricity گرما برق
pyro electricity گرما برق
heat transmission انتقال گرما
hot cabinet قفسه گرما
non conducting عایق گرما
incalescence گرما جویی
incalescent گرما گرای
heat radiation تابش گرما
heat loss تلف گرما
thermal unit واحدسنجش گرما
thermal reservoir منبع گرما
thermal effect اثر گرما
thermal agitation voltage اثر گرما
thermoelasticity گرما کشسانی
thermochemistry گرما شیمی
heat exchange تبادل گرما
heat flow جریان گرما
heat flux شار گرما
thermal flux شار گرما
intensity of heat شدت گرما
btu واحدبریتانیایی گرما
radiators گرما افکن
convection انتقال گرما
thermometers گرما سنج
temperatures درجه گرما
temperature درجه گرما
thermometer گرما سنج
I am absolutely baked. از گرما پختم
thermal مربوط به گرما
adiabatic عایق گرما
thermoelectric گرما برقی
radiator گرما تاب
radiator گرما افکن
radiators گرما تاب
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
mechanical equivalent of heat هم ارز مکانیکی گرما
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
calories واحد سنجس گرما
temperature independent paranagnetism پارامغناطیس گرما مستقل
radiator بیرون دهنده گرما
thermoelectric effect اثر گرما- برق
hot shorteness شکنندگی حاصل از گرما
heat flux density چگالی شار گرما
radiators بیرون دهنده گرما
heat transfer coefficient ضریب انتقال گرما
warmth تعادل گرما ملایمت
resistant to heat مقاوم در برابر گرما
calorie واحد سنجس گرما
thermoforming شکل دادن با گرما
calory واحد سنجس گرما
thermotropism حساسیت نسبت به گرما
therm واحد گرما حمام
therm حمام عمومی گرما
therms واحد گرما حمام
therms حمام عمومی گرما
swelter از گرما بیحال شدن
sweltered از گرما بیحال شدن
swelters از گرما بیحال شدن
b.t.u. واحد بریتانیایی گرما
baking enamel لعاب دادن با گرما
fehrenheit thermometer گرما سنج فارنهایت
diathermacy خاصیت هدایت گرما
to evolve heat گرما بیرون دادن
cooling water thermometer گرما سنج اب سرد
british thermal unit واحد بریتانیایی گرما
chinical t. گرما سنج طبی
thermotropic علاقمند به گرما دماگرای
thermotaxis تحرک در اثر گرما
heat stroke گرماگرفتگی غش در اثر گرما
thermolytic وابسته به تحلیل گرما
thermonuclear reaction واکنش گرما- هستهای
she cannot bear heat تاب گرما رانمیاورد
heat-stroke گرماگرفتگی غش در اثر گرما
stew خیس عرق شدن [در گرما]
calories واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
heaters بخاری دستگاه تولید گرما
conductibility of heat قابلیت هدایت گرما گرمارسانی
electricity مین نور یا گرما یا نیرو
heater بخاری دستگاه تولید گرما
convector جسم انتقال دهنده گرما
convectors جسم انتقال دهنده گرما
thermographic وابسته به گرما سنجی یادمانگاری
heat radiates from the stove گرما ازبخاری متشعشع میشود
thermolytic وابسته به تجزیه در اثر گرما
calorie واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
variations of temperature اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
In the heat of the moment <idiom> [در گرما گرم کار] [بحث ومجادله لفظی]
chromometer ساعت دقیقی که گرما و سرمادر ان اثر نمیکند
thermostats تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
epicritic تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
thermostat تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
advection جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
material theory of heat پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
stirling cycle سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
thermodynamics علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
thermal کاغذ مخصوص که پوشش آن در اثر گرما سیاه میشود و امکان چاپ حروف با استفاده از یک ماتریس با عناصرگرمایی کوچک میدهد
electrosensitive کاغذ چاپ پوشیده شده از فلر که میتواند حروف را توسط گرما با نوک مخصوص چاپ -Ddot matrix نمایش میدهد
conductance رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
bringing اوردن
procuring اوردن
bring اوردن
bring in اوردن
procures اوردن
bring back پس اوردن
ascites اب اوردن
to put in remembrance اوردن
brings اوردن
leavening ور اوردن
leavens ور اوردن
leaven ور اوردن
classicize در اوردن
cataract اب اوردن
cataracts اب اوردن
procure اوردن
procured اوردن
to bring in to line در صف اوردن
go for اوردن
fetches اوردن
fetched اوردن
immigrating اوردن
fetch اوردن
immigrates اوردن
run out of کم اوردن
immigrated اوردن
run short کم اوردن
stretches کش اوردن
compliance بر اوردن
immigrate اوردن
stretched کش اوردن
stretch کش اوردن
inductility اوردن
uprooted ازبن در اوردن
uprooting ازبن در اوردن
head money جایزه اوردن سر
uproots ازبن در اوردن
procured بدست اوردن
procure به دست اوردن
disembark از کشتی در اوردن
procure بدست اوردن
uproot ازبن در اوردن
expropriating از تملک در اوردن
demonstrated دلیل اوردن
demonstrates دلیل اوردن
expropriates از تملک در اوردن
expropriated از تملک در اوردن
procured به دست اوردن
demonstrate دلیل اوردن
disembarks از کشتی در اوردن
disembarking از کشتی در اوردن
worst امتیاز اوردن
worst- امتیاز اوردن
disembarked از کشتی در اوردن
teethes دندان در اوردن
teethed دندان در اوردن
harasses بستوه اوردن
teethe دندان در اوردن
loosen از خشکی در اوردن
loosened از خشکی در اوردن
pretexts بهانه اوردن
loosens از خشکی در اوردن
pantomimes تقلید در اوردن
pantomime تقلید در اوردن
loosening از خشکی در اوردن
procures بدست اوردن
procures به دست اوردن
procuring بدست اوردن
procuring به دست اوردن
harass بستوه اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com