English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
effectiveness تاثیر بخشی
Search result with all words
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
Other Matches
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
influenced تاثیر
semplice بی تاثیر
influences تاثیر
sensation تاثیر
influence تاثیر
effect تاثیر
influence line خط تاثیر
impressiveness تاثیر
forcibly با تاثیر
forcefulness تاثیر
adaphorous بی تاثیر
effectiveness تاثیر
influencing تاثیر
sensations تاثیر
hank تاثیر
efficacy تاثیر
affection تاثیر
effected تاثیر
effecting تاثیر
hanks تاثیر
influx تاثیر
influxes تاثیر
impressionability تاثیر پذیری
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
field effect با تاثیر میدانی
inductive influence تاثیر القائی
bear تاثیر داشتن
influence value ضریب تاثیر
radius of influence شعاع تاثیر
influence value ارزش تاثیر
impressional تاثیر کننده
impressible تاثیر پذیر
aerates در تحت تاثیر
bears تاثیر داشتن
efficacity درجه تاثیر
impresses تاثیر کردن بر
influences تاثیر کردن بر
influencing تاثیر کردن بر
influenced تاثیر کردن بر
impressed تاثیر کردن بر
impress تاثیر کردن بر
influence تاثیر کردن بر
aerate در تحت تاثیر
aerated در تحت تاثیر
efficacy درجه تاثیر
aerating در تحت تاثیر
effectiveness میزان تاثیر
afair تاثیر کردن
efficiency درجه تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
impressing تاثیر کردن بر
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
touched تحت تاثیر
after-effects تاثیر بعدی
after-effect تاثیر بعدی
size effect تاثیر اندازه
make an impression تاثیر گذاشتن
wallydraigle تاثیر پذیر
coefficients ضریب تاثیر
coefficient ضریب تاثیر
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
action تاثیر اثر جنگ
impresses : تحت تاثیر قراردادن
bacterization تحت تاثیر باکتری
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
without prejudice بدون تاثیر به اینده
impressed : تحت تاثیر قراردادن
actions تاثیر اثر جنگ
edaphic تحت تاثیر خاک
impress : تحت تاثیر قراردادن
impressing : تحت تاثیر قراردادن
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
ship influence تاثیر عبور کشتی
austral تحت تاثیر باد جنوبی
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
reacted تحت تاثیر واقع شدن
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
reacts تحت تاثیر واقع شدن
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
affected تحت تاثیر واقع شده
react تحت تاثیر واقع شدن
reacting تحت تاثیر واقع شدن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
to impinge on something تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
electrifying تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies تحت تاثیر برق قرار دادن
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
electrified تحت تاثیر برق قرار دادن
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
impressionability امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
consumer appeal تاثیر محصول روی مصرف کننده
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
propagate خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
How do you think the changes will affect you? فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagates خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagating خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
geotropism رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
nunc pro tunc حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
electro magnet اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
resist ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
dielectric heating گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resisted ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
impedance اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
field emission پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
bisection دو بخشی
sextet شش بخشی
trichotomous سه بخشی
triarchy سه بخشی
tripartite سه بخشی
ninefold نه بخشی
sectorial بخشی
as part of بخشی از
hexaploid شش بخشی
triplet سه بخشی
dichotomous دو بخشی
local <adj.> بخشی
parochial بخشی
regional <adj.> بخشی
sextets شش بخشی
sectoral بخشی
divisor بخشی
partial بخشی
portion بخشی
fractions بخشی از
portions بخشی
fraction بخشی از
Centigrade صد بخشی
flowchart دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flow diagram دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
logical مسیر Token در بین لایههای هر گره . در توپولوژی فیزیک FDDI حلقه منط قی را تحت تاثیر قرار نمیدهد
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
stanine scale مقیاس نه بخشی
part بخشی از چیزی
sectoral integation ادغام بخشی
stanine score نمره نه بخشی
sectoral integation یکپارچگی بخشی
slices بخشی از چیزی
slice بخشی از چیزی
animations جان بخشی
animation جان بخشی
satisfactoriness رضایت بخشی
trichotomy سه بخشی بودن
polychotomy چند بخشی
vivification حیات بخشی
contributing هم بخشی کردن
fraction 1-بخشی از یک واحد
vitalization حیات بخشی
two sector model الگوی دو بخشی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
refreshments نیرو بخشی
triploid سه قسمتی سه بخشی
fractions 1-بخشی از یک واحد
stens مقیاس ده بخشی
partial بخشی قسمتی
part way بخشی از راه
contribute هم بخشی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com