English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
after-effect تاثیر بعدی
after-effects تاثیر بعدی
Search result with all words
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
propagate خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
Other Matches
projecting تولید نمایش گرافیکی دو بعدی از یک صفحه سه بعدی تصویر
PHIGS برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
trimetrogon عکاسی هوایی با استفاده ازسه بعد یا صفحه سه بعدی عکاسی سه بعدی هوایی
forcefulness تاثیر
influences تاثیر
effecting تاثیر
influenced تاثیر
adaphorous بی تاثیر
effectiveness تاثیر
influencing تاثیر
efficacy تاثیر
influence تاثیر
forcibly با تاثیر
impressiveness تاثیر
influence line خط تاثیر
influxes تاثیر
effected تاثیر
semplice بی تاثیر
affection تاثیر
influx تاثیر
effect تاثیر
hank تاثیر
hanks تاثیر
sensations تاثیر
sensation تاثیر
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
effectiveness تاثیر بخشی
influencing تاثیر کردن بر
effectiveness میزان تاثیر
efficacy درجه تاثیر
aerating در تحت تاثیر
aerates در تحت تاثیر
aerated در تحت تاثیر
influences تاثیر کردن بر
influenced تاثیر کردن بر
influence تاثیر کردن بر
efficiency درجه تاثیر
impress تاثیر کردن بر
impresses تاثیر کردن بر
impressing تاثیر کردن بر
aerate در تحت تاثیر
impressed تاثیر کردن بر
touched تحت تاثیر
impressionability تاثیر پذیری
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
influence value ارزش تاثیر
influence value ضریب تاثیر
impressional تاثیر کننده
bears تاثیر داشتن
bear تاثیر داشتن
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
inductive influence تاثیر القائی
efficacity درجه تاثیر
field effect با تاثیر میدانی
impressible تاثیر پذیر
wallydraigle تاثیر پذیر
radius of influence شعاع تاثیر
coefficients ضریب تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
make an impression تاثیر گذاشتن
afair تاثیر کردن
size effect تاثیر اندازه
coefficient ضریب تاثیر
without prejudice بدون تاثیر به اینده
impressed : تحت تاثیر قراردادن
actions تاثیر اثر جنگ
action تاثیر اثر جنگ
impresses : تحت تاثیر قراردادن
edaphic تحت تاثیر خاک
ship influence تاثیر عبور کشتی
impress : تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing : تحت تاثیر قراردادن
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
bacterization تحت تاثیر باکتری
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
react تحت تاثیر واقع شدن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
reacted تحت تاثیر واقع شدن
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
reacting تحت تاثیر واقع شدن
reacts تحت تاثیر واقع شدن
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
affected تحت تاثیر واقع شده
austral تحت تاثیر باد جنوبی
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
impressionability امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
consumer appeal تاثیر محصول روی مصرف کننده
electrified تحت تاثیر برق قرار دادن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
electrifies تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifying تحت تاثیر برق قرار دادن
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
to impinge on something تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
three dimentional سه بعدی
future بعدی
succeeding بعدی
serotine بعدی
tridimensional سه بعدی
spatial سه بعدی
one dimentional یک بعدی
one dimentional تک بعدی
further بعدی
furthered بعدی
furthering بعدی
furthers بعدی
subsequent بعدی
second thoughts بعدی
two-dimensional دو بعدی
puisne بعدی
two dimensional دو بعدی
cubical سه بعدی
three dimensional سه بعدی
unidimensional تک بعدی
three-dimensional سه بعدی
solid سه بعدی
unidimensional یک بعدی
ulterior بعدی
solids سه بعدی
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you? فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
geotropism رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
illusiansm نقاشی سه بعدی
dosseret بلوک سه بعدی
multidimensional چند بعدی
3D analysis آنالیز سه بعدی
holographic image نمایی از شی سه بعدی
immediate destination مقصد بعدی
feeder report گزارشات بعدی
two dimensional array ارایه دو بعدی
aftertaste لذت بعدی
aftertastes لذت بعدی
two dimensional lattice شبکه دو بعدی
follow up supply اماد بعدی
four dimensional چهار بعدی
3D analysis بررسی سه بعدی
follow up اقدامات بعدی
follow up اماد بعدی
deep space فضای سه بعدی
latter day روز بعدی
unidimensionality یک بعدی بودن
two demensional chromatography کروماتوگرافی دو بعدی
tridimensionality حالت سه بعدی
multidimentional چند بعدی
tother بعدی دیگر
aftermath عواقب بعدی
three dimensional lattice شبکه سه بعدی
t' other نفر بعدی
subsere توالی بعدی
three dimentional array ارایه سه بعدی
t' other بعدی دیگر
stereognosis ادراک سه بعدی
stereoscope سه بعدی نما
succeeding generation نسل بعدی
space frame قاب سه بعدی
solid geometry هندسه سه بعدی
stereoscopic vision دید سه بعدی
three dimensional polymer بسپار سه بعدی
triaxial test ازمایش سه بعدی
aftereffect اثر بعدی
holograms تصویر سه بعدی
n cube مکعب N بعدی
hologram تصویر سه بعدی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com