Dictiornary-Farsi | تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (17 milliseconds)

English	Persian
to impinge on something	تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن


Other Matches

affect	لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects	لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
make an impression	تاثیر گذاشتن
counteracting	متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts	متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract	متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted	متقابلا" تاثیر گذاشتن
applying	تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies	تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply	تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
to involve somebody in something [negative]	کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
to implicate somebody in something	کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
to implicate somebody in something	کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
to implicate somebody in something	کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
To leave something hanging.	چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
to advertise for bids	چیزی را به مناقصه گذاشتن
to put something on the shelf <idiom>	چیزی را به کنار گذاشتن
to invite tenders for something	چیزی را به مزایده گذاشتن
to advertise for bids	چیزی را به مزایده گذاشتن
to invite tenders for something	چیزی را به مناقصه گذاشتن
to put something into cold storage <idiom>	چیزی را به کنار گذاشتن
crutches	دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutch	دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
to weather something	چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
play a legal trick	کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something .	کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To put a price on something .	روی چیزی قیمت گذاشتن
impacts	اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impact	اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to weather something in winter	چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to put something at somebody's disposal	چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to sow the seeds of something	تخم چیزی راکاشتن بنیادچیزی را گذاشتن
underrated	چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate	چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates	چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating	چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
hereditaments	هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
let go <idiom>	به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
influx	تاثیر
effectiveness	تاثیر
influxes	تاثیر
influencing	تاثیر
influences	تاثیر
hank	تاثیر
influence	تاثیر
influenced	تاثیر
adaphorous	بی تاثیر
forcibly	با تاثیر
sensation	تاثیر
sensations	تاثیر
effecting	تاثیر
hanks	تاثیر
effect	تاثیر
effected	تاثیر
semplice	بی تاثیر
efficacy	تاثیر
affection	تاثیر
influence line	خط تاثیر
forcefulness	تاثیر
impressiveness	تاثیر
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
influence value	ارزش تاثیر
impresses	تاثیر کردن بر
afair	تاثیر کردن
bear	تاثیر داشتن
bears	تاثیر داشتن
impressing	تاثیر کردن بر
influences	تاثیر کردن بر
impressible	تاثیر پذیر
field effect	با تاثیر میدانی
inductive influence	تاثیر القائی
influencing	تاثیر کردن بر
impress	تاثیر کردن بر
efficiency	درجه تاثیر
impressional	تاثیر کننده
impressionability	تاثیر پذیری
impressed	تاثیر کردن بر
touched	تحت تاثیر
influence value	ضریب تاثیر
influenced	تاثیر کردن بر
aerated	در تحت تاثیر
wallydraigle	تاثیر پذیر
efficacity	درجه تاثیر
efficacity	تاثیر سودمندی
coefficient	ضریب تاثیر
effectiveness	تاثیر بخشی
coefficients	ضریب تاثیر
effectiveness	میزان تاثیر
aerates	در تحت تاثیر
aerating	در تحت تاثیر
radius of influence	شعاع تاثیر
aerate	در تحت تاثیر
efficacy	درجه تاثیر
size effect	تاثیر اندازه
influence	تاثیر کردن بر
after-effects	تاثیر بعدی
after-effect	تاثیر بعدی
affected [by] <adj.>	تحت تاثیر
concerned [by] <adj.>	تحت تاثیر
hit-and-run <idiom>	تاثیر ناگهانی
null	منفی
negation	منفی
positive/negative junction	منفی
negative	منفی
minus sign	منفی
negatives	منفی
minus signs	منفی
double negative	دو منفی
negatory	منفی
double negatives	دو منفی
actions	تاثیر اثر جنگ
impress	: تحت تاثیر قراردادن
action	تاثیر اثر جنگ
insalutary	تاثیر روحی بد اب و هوا
alcoholism	تاثیر الکل در مزاج
impressed	: تحت تاثیر قراردادن
impresses	: تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness	تاثیر بخشی هزینه
bacterization	تحت تاثیر باکتری
edaphic	تحت تاثیر خاک
without prejudice	بدون تاثیر به اینده
ship influence	تاثیر عبور کشتی
impressing	: تحت تاثیر قراردادن
to concern something	مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
negative brush	زغال منفی
negative balance	مانده منفی
dissaving	پس انداز منفی
grey propaganda	تبلیغات منفی
no	منفی مخالف
nay	رای منفی
minus	کم شد با علامت منفی
retardation	شتاب منفی
negative charge	بار منفی
negative conductor	سیم منفی
ground	قطب منفی
ground	سیم منفی
negative electrode	الکترد منفی
negative electricity	برق منفی
negative electricity	الکتریسیته منفی
negative film	فیلم منفی
negative correlation	همبستگی منفی
negative wire	سیم منفی
negative lead	سیم منفی
cathode	قطب منفی
negative	منفی کردن
negating	منفی کردن
minus clearance	تولرانس منفی
deceleration	شتاب منفی
not	حرف منفی
degeneration	واخوراند منفی
negation	منفی کردن
negates	منفی کردن
negated	منفی کردن
cathodes	قطب منفی
negatives	منفی کردن
passive	مبارزه منفی
passives	مبارزه منفی
nope	جواب منفی
negative acceleration	شتاب منفی
negate	منفی کردن
false negative	منفی کاذب
negative signe	علامت منفی
negative ion	یون منفی
negative slope	شیب منفی
non-violence	مبارزهی منفی
negative stability	پایداری منفی
negative terminal	پایانه منفی
negative transfer	انتقال منفی
adverse balance	مانده منفی
adverse balance	موازنه منفی
negative transmission	پخش منفی
negatively skewed	چوله منفی
negativeness	منفی بودن
negative logic	منطق منفی
negative modulation	پخش منفی
negative modulation	تحمیل منفی
negatively	بطور منفی
negative side	بخش منفی
negative saving	پس انداز منفی
negative reward	پاداش منفی
negative relation	رابطه منفی
negative reinforcement	تقویت منفی
negative practice	تمرین منفی
negative potential	پتانسیل منفی
negative skewness	چولگی منفی
negative pole	قطب منفی
negative plate	صفحه منفی
negativism	منفی گرایی
negativism	منفی بافی
negativism	منفی کاری
negative element	سازه منفی
bonding	اتصال منفی
negative feedback	واخوراند منفی