Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
impressible
تاثیر پذیر
wallydraigle
تاثیر پذیر
Other Matches
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
effect
تاثیر
influxes
تاثیر
sensations
تاثیر
influx
تاثیر
sensation
تاثیر
influence
تاثیر
influences
تاثیر
influenced
تاثیر
influencing
تاثیر
effectiveness
تاثیر
adaphorous
بی تاثیر
semplice
بی تاثیر
hanks
تاثیر
hank
تاثیر
influence line
خط تاثیر
impressiveness
تاثیر
efficacy
تاثیر
forcefulness
تاثیر
forcibly
با تاثیر
effected
تاثیر
effecting
تاثیر
affection
تاثیر
impressed
تاثیر کردن بر
efficacy
درجه تاثیر
aerated
در تحت تاثیر
aerate
در تحت تاثیر
influenced
تاثیر کردن بر
concerned
[by]
<adj.>
تحت تاثیر
affected
[by]
<adj.>
تحت تاثیر
impress
تاثیر کردن بر
aerating
در تحت تاثیر
make an impression
تاثیر گذاشتن
aerates
در تحت تاثیر
impressing
تاثیر کردن بر
impresses
تاثیر کردن بر
efficiency
درجه تاثیر
influencing
تاثیر کردن بر
influences
تاثیر کردن بر
influence
تاثیر کردن بر
coefficients
ضریب تاثیر
after-effect
تاثیر بعدی
inductive influence
تاثیر القائی
influence value
ضریب تاثیر
afair
تاثیر کردن
size effect
تاثیر اندازه
bear
تاثیر داشتن
bears
تاثیر داشتن
coefficient
ضریب تاثیر
influence value
ارزش تاثیر
after-effects
تاثیر بعدی
field effect
با تاثیر میدانی
efficacity
درجه تاثیر
efficacity
تاثیر سودمندی
radius of influence
شعاع تاثیر
impressionability
تاثیر پذیری
impressional
تاثیر کننده
hit-and-run
<idiom>
تاثیر ناگهانی
touched
تحت تاثیر
effectiveness
تاثیر بخشی
effectiveness
میزان تاثیر
insalutary
تاثیر روحی بد اب و هوا
impresses
: تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness
تاثیر بخشی هزینه
impressed
: تحت تاثیر قراردادن
impress
: تحت تاثیر قراردادن
edaphic
تحت تاثیر خاک
actions
تاثیر اثر جنگ
action
تاثیر اثر جنگ
alcoholism
تاثیر الکل در مزاج
counteracted
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing
: تحت تاثیر قراردادن
counteract
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting
متقابلا" تاثیر گذاشتن
bacterization
تحت تاثیر باکتری
without prejudice
بدون تاثیر به اینده
ship influence
تاثیر عبور کشتی
photothropism
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
like water off a duck's back
<idiom>
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
reacts
تحت تاثیر واقع شدن
reacting
تحت تاثیر واقع شدن
reacted
تحت تاثیر واقع شدن
react
تحت تاثیر واقع شدن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
weather worn
تحت تاثیر هوا در امده
affected
تحت تاثیر واقع شده
bacterize
تحت تاثیر باکتری قراردادن
austral
تحت تاثیر باد جنوبی
infusive
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
cost effectiveness analysis
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
alcoholize
تحت تاثیر الکل دراوردن
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
unbiased
تحت تاثیر واقع نشده
vulcanization
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
biases
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
electrifies
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifying
تحت تاثیر برق قرار دادن
to impinge on something
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
electrified
تحت تاثیر برق قرار دادن
impressionability
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
impressibly
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
mountains influnce climate
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
influence mine
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
photo electric
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
consumer appeal
تاثیر محصول روی مصرف کننده
actinic
دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
proselytism
تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
volcanize
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
like hell
<idiom>
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
public image
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
hall effect
شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
propagates
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
How do you think the changes will affect you?
فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagated
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
geotropism
رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
propagate
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
inducing
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induce
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
hydrolyte
جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
nunc pro tunc
حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
critical engine
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
resisted
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet
اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
dielectric heating
گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resist
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
field emission
پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
impedance
اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
flow diagram
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
common nuisance
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
logical
مسیر Token در بین لایههای هر گره . در توپولوژی فیزیک FDDI حلقه منط قی را تحت تاثیر قرار نمیدهد
soluble
حل پذیر
pi acceptor
پی پذیر
cleavable
رخ پذیر
solvable
حل پذیر
pliable
خم پذیر
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
colourable
رنگ پذیر
resolvable
تفکیک پذیر
figurable
شکل پذیر
pilable
انحنا پذیر
pervious
نفوذ پذیر
fissile
شکاف پذیر
perturbable
اشوب پذیر
perfectible
کمال پذیر
penetrable
رخنه پذیر
passible
فساد پذیر
partible
بخش پذیر
pacifiable
تسکین پذیر
open cheque
چک انتقال پذیر
remediable
گزیر پذیر
placative
تسکین پذیر
plunderable
چپاول پذیر
placable
دلجویی پذیر
proton acceptor
پرتون پذیر
protean
شکل پذیر
dividable
[American E]
<adj.>
بخش پذیر
divisible
<adj.>
بخش پذیر
reclaimable
ادعا پذیر
reducible
تقلیل پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
امکان پذیر
reflexible
انعکاس پذیر
refutable
تکذیب پذیر
fatiguable
خستگی پذیر
regulable
تنظیم پذیر
remediable
درمان پذیر
proprotionable
تناسب پذیر
precipitable
تعلیق پذیر
remediable
چاره پذیر
protractile
امتداد پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com