English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (34 milliseconds)
English Persian
influence تاثیر کردن بر
influenced تاثیر کردن بر
influences تاثیر کردن بر
influencing تاثیر کردن بر
impress تاثیر کردن بر
impressed تاثیر کردن بر
impresses تاثیر کردن بر
impressing تاثیر کردن بر
Search result with all words
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
afair تاثیر کردن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
Other Matches
influxes تاثیر
influence تاثیر
forcefulness تاثیر
adaphorous بی تاثیر
forcibly با تاثیر
impressiveness تاثیر
influences تاثیر
influx تاثیر
sensation تاثیر
influencing تاثیر
hanks تاثیر
hank تاثیر
influenced تاثیر
effecting تاثیر
efficacy تاثیر
affection تاثیر
effect تاثیر
effectiveness تاثیر
influence line خط تاثیر
sensations تاثیر
effected تاثیر
semplice بی تاثیر
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
after-effect تاثیر بعدی
bear تاثیر داشتن
effectiveness میزان تاثیر
size effect تاثیر اندازه
field effect با تاثیر میدانی
make an impression تاثیر گذاشتن
effectiveness تاثیر بخشی
efficiency درجه تاثیر
touched تحت تاثیر
aerated در تحت تاثیر
radius of influence شعاع تاثیر
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
wallydraigle تاثیر پذیر
aerates در تحت تاثیر
coefficients ضریب تاثیر
coefficient ضریب تاثیر
impressional تاثیر کننده
impressionability تاثیر پذیری
aerating در تحت تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
impressible تاثیر پذیر
efficacy درجه تاثیر
aerate در تحت تاثیر
influence value ارزش تاثیر
influence value ضریب تاثیر
bears تاثیر داشتن
inductive influence تاثیر القائی
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
efficacity درجه تاثیر
after-effects تاثیر بعدی
impressed : تحت تاثیر قراردادن
impresses : تحت تاثیر قراردادن
ship influence تاثیر عبور کشتی
impressing : تحت تاثیر قراردادن
edaphic تحت تاثیر خاک
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
without prejudice بدون تاثیر به اینده
bacterization تحت تاثیر باکتری
impress : تحت تاثیر قراردادن
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
action تاثیر اثر جنگ
actions تاثیر اثر جنگ
reacts تحت تاثیر واقع شدن
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
reacted تحت تاثیر واقع شدن
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
austral تحت تاثیر باد جنوبی
reacting تحت تاثیر واقع شدن
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
affected تحت تاثیر واقع شده
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
react تحت تاثیر واقع شدن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
consumer appeal تاثیر محصول روی مصرف کننده
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
electrifying تحت تاثیر برق قرار دادن
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
impressionability امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
to impinge on something تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
electrify تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies تحت تاثیر برق قرار دادن
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
electrified تحت تاثیر برق قرار دادن
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagated خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
propagate خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you? فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
geotropism رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
propagating خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
nunc pro tunc حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
critical engine موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
dielectric heating گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resisting ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
resist ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
impedance اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
field emission پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
flowchart دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
flow diagram دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
logical مسیر Token در بین لایههای هر گره . در توپولوژی فیزیک FDDI حلقه منط قی را تحت تاثیر قرار نمیدهد
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
inversions تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
biaxial deformation خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
pneumatolysis تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
for the world <idiom> تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
ballistic coefficient ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
Tibet تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com