English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English Persian
inductive retardation تاخیر القایی
Other Matches
faradic القایی
induce voltage ولتاژ القایی
induction alternator تناوبگر القایی
induction circuit مدار القایی
traffic induit شد امد القایی
traffic induit ترافیک القایی
sympathetic detonation انفجار القایی
inductive reactance راکتانس القایی
induction effect اثر القایی
coefficient of induction ضریب القایی
inductive effect اثر القایی
induction motor موتور القایی
induction machine ماشین القایی
inductive coupling جفتگری القایی
inductive resistance مقاومت القایی
induced traffic ترافیک القایی
induction generator مولد القایی
induction furnace کوره القایی
induced current جریان القایی
inductive winding سیمپیچ القایی
induced environment محیط القایی
induced magnetism مغناطیس القایی
induced radiation تشعشع القایی
reactive load بار خارجی القایی
make induced current جریان القایی اتصال
magnetoelectric مربوط به الکتریسیته القایی
magnetic reactance مقاومت کور القایی
lenz's law قانون جریان القایی
inductive load بار خارجی القایی
inductive resistance مقاومت فاهری القایی
reactance مقاومت القایی یاخازنی
specific inductive capacity فرفیت القایی ویژه
indirect induction heating گرمایش القایی غیرمستقیم
induced electromotive force نیروی برقرانی القایی
inductance component of spark پخش القایی جرقه
coil annealing furnace کوره التهاب القایی
specific inductivity capacity فرفیت القایی ویژه
high frequency induction furnace کوره القایی فرکانس بالا
low frequency induction heater گرمکن القایی فرکانس پایین
low frequency induction channel furnace کوره ناودانی القایی فرکانس پایین
high frequency induction hardening سخت گردانی القایی فرکانس بالا
laser [light amplification by stimulated emission of radiation] لیزر [تقویت نور به روش گسیل القایی تابش] [فیزیک]
dilatoriness تاخیر
mora تاخیر
dilation تاخیر
deferment تاخیر
delay line خط تاخیر
lead lag relation تاخیر
artificial delay line خط تاخیر
permutation تاخیر
permutations تاخیر
latency تاخیر
cunctation تاخیر
retardation تاخیر
supersedure تاخیر
delaying تاخیر
stator تاخیر کن
demurral تاخیر
subsequence تاخیر
delay تاخیر
lags تاخیر
lag تاخیر
delays تاخیر
lagged تاخیر
phase lag تاخیر فاز
ignition delay تاخیر اختراق
ignition lag تاخیر احتراق
hold off <idiom> تاخیر کردن
valve lag تاخیر سوپاپ
non delay بدون تاخیر
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
non delay ماسوره بی تاخیر
retardation coil پیچک تاخیر
postponer تاخیر انداز
propagation delay تاخیر پخش
propagation delay تاخیر انتشار
lingerer تاخیر کننده
retarder تاخیر کننده
lag coefficient ضریب تاخیر
slow down تاخیر کردن
seek delay تاخیر پیگردی
rotational delay تاخیر چرخشی
lag of phase تاخیر فاز
retardment درنگ تاخیر
put over تاخیر کردن
external delay تاخیر خارجی
lag تاخیر کردن
postpones به تاخیر انداختن
postponing به تاخیر انداختن
postponement تاخیر اندازی
postponements تاخیر اندازی
dallied تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
dally تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
retard تاخیر کردن
retarding تاخیر کردن
retards تاخیر کردن
tarrying تاخیر کردن
tardiness تاخیر ورود
linger تاخیر کردن
lingered تاخیر کردن
lingering تاخیر کردن
postponed به تاخیر انداختن
postpone به تاخیر انداختن
lag تاخیر زمانی
lagged تاخیر کردن
lagged تاخیر زمانی
lags تاخیر کردن
lags تاخیر زمانی
tardier دارای تاخیر
tardiest دارای تاخیر
tardy دارای تاخیر
stick الصاق تاخیر
tarried تاخیر کردن
tarry تاخیر کردن
hindrance سبب تاخیر
hindrances سبب تاخیر
delay به تاخیر انداختن
delaying به تاخیر انداختن
delays به تاخیر انداختن
lingers تاخیر کردن
average latency تاخیر متوسط
delay circuit مدار تاخیر
time lags زمان تاخیر
lag angle زاویه تاخیر
angle of lag زاویه تاخیر
delay time زمان تاخیر
delayed به تاخیر افتاده
time lags تاخیر زمانی
time lag زمان تاخیر
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
time lag تاخیر زمانی
tarries تاخیر کردن
demurrage جریمه تاخیر
delay en route تاخیر در حین راه
delays به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
delay equalizer برابر کننده تاخیر
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
arming delay تاخیر در مسلح شدن
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
demurred استثنا قائل شدن تاخیر
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
demurs استثنا قائل شدن تاخیر
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
demur استثنا قائل شدن تاخیر
demurring استثنا قائل شدن تاخیر
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
put off تاخیر کردن طفره رفتن
summary انجام شده بدون تاخیر
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
slippage تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
summaries انجام شده بدون تاخیر
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
delayed a.v.c. نافم خودکار صدا با تاخیر
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
deferred maintenance قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
delayed opening سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
queue روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com