English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Other Matches
time lag تاخیر زمانی
time lags تاخیر زمانی
lags تاخیر زمانی
lag تاخیر زمانی
lagged تاخیر زمانی
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
queued مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
traffics تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
queues مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
trafficking تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
trafficked تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
queueing مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
traffic تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
queue مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
hazarding خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazarded خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazard خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazards خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
InBox خصوصیات سیستم پیام گذاری پنجره که میتواند پیام الکترونیکی کاربر را نگه دارد که شامل پیام ارسالی روی شبکه
clogged ink jet nozzles اشکالی که در یک چاپگر پرتاب مرکبی پیش می اید و مربوط به زمانی است که مرکب باهوا تماس پیدا کرده و خشک میشود که در اینصورت درداخل و اطراف دهانک جمع شده و باعث مسدود شدن سیستم میشود
challenge and reply ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
piggybacking استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
InBox پیام فکس و پیام ارسالی روی انیترنت است
quoting خصوصیتی در پستهای الکترونیکی که امکان پاسخ دادن به پیام به همراه متن پیام اصلی میدهد
slice مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
prompts پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
receipt notification خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
radiogram پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
radiograms پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
UA نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد
ppm Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
codress نوعی پیام که کلیه متن ان فقط به رمز ارسال میشود گیرندگان رمزی پیام باادرس رمزی
anagram استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
anagrams استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
polynomial code سیستم تشخیص خطا که از مجموعهای از قوانین ریاضی اعمال شده به پیام پیش از ارسال و سپس پس از دریافت یا تولید مجدد پیام اصلی تشکیل شده است
ended کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
end کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
MTA نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال .
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
service message پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
wilco پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
xenial مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
artificial delay line خط تاخیر
subsequence تاخیر
delay line خط تاخیر
deferment تاخیر
mora تاخیر
supersedure تاخیر
latency تاخیر
demurral تاخیر
lead lag relation تاخیر
permutation تاخیر
stator تاخیر کن
cunctation تاخیر
delay تاخیر
dilatoriness تاخیر
dilation تاخیر
retardation تاخیر
permutations تاخیر
delays تاخیر
lag تاخیر
delaying تاخیر
lags تاخیر
lagged تاخیر
civil appropriation اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
retardment درنگ تاخیر
seek delay تاخیر پیگردی
rotational delay تاخیر چرخشی
postpone به تاخیر انداختن
hindrance سبب تاخیر
average latency تاخیر متوسط
retarding تاخیر کردن
delays به تاخیر انداختن
angle of lag زاویه تاخیر
stick الصاق تاخیر
put over تاخیر کردن
slow down تاخیر کردن
hindrances سبب تاخیر
lag angle زاویه تاخیر
time lags زمان تاخیر
retarder تاخیر کننده
retardation coil پیچک تاخیر
tardier دارای تاخیر
demurrage جریمه تاخیر
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
lingerer تاخیر کننده
delay به تاخیر انداختن
lag of phase تاخیر فاز
lag coefficient ضریب تاخیر
inductive retardation تاخیر القایی
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
ignition lag تاخیر احتراق
delay time زمان تاخیر
delay circuit مدار تاخیر
tardiest دارای تاخیر
tardy دارای تاخیر
non delay بدون تاخیر
propagation delay تاخیر پخش
external delay تاخیر خارجی
postponer تاخیر انداز
delaying به تاخیر انداختن
phase lag تاخیر فاز
non delay ماسوره بی تاخیر
propagation delay تاخیر انتشار
ignition delay تاخیر اختراق
time lag زمان تاخیر
lingers تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
lagged تاخیر کردن
postponements تاخیر اندازی
retard تاخیر کردن
lag تاخیر کردن
postpones به تاخیر انداختن
postponing به تاخیر انداختن
linger تاخیر کردن
postponement تاخیر اندازی
retards تاخیر کردن
tardiness تاخیر ورود
valve lag تاخیر سوپاپ
lingered تاخیر کردن
dally تاخیر کردن
dallied تاخیر کردن
lags تاخیر کردن
postponed به تاخیر انداختن
lingering تاخیر کردن
tarrying تاخیر کردن
tarry تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
delayed به تاخیر افتاده
tarried تاخیر کردن
hold off <idiom> تاخیر کردن
delays به تاخیر افتادن تاخیرکردن
arming delay تاخیر در مسلح شدن
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
delay en route تاخیر در حین راه
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
delay equalizer برابر کننده تاخیر
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
demurred استثنا قائل شدن تاخیر
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
demur استثنا قائل شدن تاخیر
demurs استثنا قائل شدن تاخیر
demurring استثنا قائل شدن تاخیر
put off تاخیر کردن طفره رفتن
slippage تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
summaries انجام شده بدون تاخیر
summary انجام شده بدون تاخیر
delayed a.v.c. نافم خودکار صدا با تاخیر
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
deferred maintenance قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com