Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
film
تاری چشم فیلم برداشتن از
filmed
تاری چشم فیلم برداشتن از
Other Matches
picturize
فیلم برداشتن از
cassettes
کاست فیلم عکاسی جعبه حاوی فیلم
cassette
کاست فیلم عکاسی جعبه حاوی فیلم
pancromic
فیلم چند رنگه فیلم چندحالته
reeled
قرقره فیلم حلقه فیلم
reeling
قرقره فیلم حلقه فیلم
reels
قرقره فیلم حلقه فیلم
reel
قرقره فیلم حلقه فیلم
transcribe
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
obscurity
تاری
filminess
تاری
umbrage
تاری
mistiness
تاری
opacity
تاری
mists
تاری چشم
fiber stress
تنش تاری
mist
تاری چشم
densiometer
تاری سنج
dimness
تاری تاریکی
blear
تاری حاصل از اشک وغیره
filmstrip
نوار فیلم اسلایدهای بشکل نوار فیلم
film
فیلم
load
فیلم
loads
فیلم
filmed
فیلم
film leader
فیلم
film
فیلم سینما
microfilming
میکرو فیلم
film
فیلم عکاسی
instruction film
فیلم درسی
instruction film
فیلم اموزشی
negative film
فیلم منفی
microfilms
ریز فیلم
peepshows
فیلم شهوانی
microfilming
ریز فیلم
peepshow
فیلم شهوانی
microfilmed
میکرو فیلم
microfilmed
ریز فیلم
microfilm
میکرو فیلم
microfilm
ریز فیلم
film-strips
نوار فیلم
film-strip
نوار فیلم
telefilm
فیلم تلویزیونی
reversal film
فیلم معکوس
positive film
فیلم مثبت
film strip
نوار فیلم
as good as a play
<idiom>
مثل فیلم
phonofilm
فیلم صدادار
phonofilm
فیلم سخنگو
microfilms
میکرو فیلم
filmed
فیلم عکاسی
film developer
سازنده فیلم
x ray film
فیلم رونتگن
talkie
فیلم ناطق
moving picture
فیلم سینما
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
acetate film
فیلم استاتی
talkies
فیلم ناطق
film reader
فیلم خوان
film recorder
ضباط فیلم
film recorder
فیلم نگار
filmed
فیلم سینما
cinematograph
اپارات فیلم
filmstrip
فیلم سینمایی
filmy
فیلم مانند
filmiest
فیلم مانند
filmier
فیلم مانند
playoffs
نشان دادن فیلم
cinematograph
دوبین فیلم برداری
playoff
نشان دادن فیلم
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
film advance mode
دکمه رد کردن فیلم
camera magazine
کاست فیلم دوربین
geneva stop
سیستم نگهدارنده فیلم
magnetic film
لایه فیلم مغناطیسی
magnetic film memory
حافظه با فیلم مغناطیسی
magnetic film storage
ذخیره فیلم مغناطیسی
magnetic thin film
فیلم نازک مغناطیسی
metol
دوای فهور فیلم
film badge
برگ شناسایی فیلم
false colour
فیلم رنگی مصنوعی
filmstrip
فیلم عکاسی 53 میلمتری
technicolour
روش فیلم رنگی
talkie
صنعت فیلم ناطق
rerun
نمایش مجدد فیلم
talkies
صنعت فیلم ناطق
image format
اندازه فیلم عکاسی
dubs
فیلم را دوبله کردن
fast-forward
جلو زدن فیلم
scenario
متن فیلم سینمایی
Make three copies of each film.
از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
dubbed
فیلم را دوبله کردن
dub
فیلم را دوبله کردن
sneak previews
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
sneak preview
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
exposure adjustment knob
دکمه نمایش تعداد فیلم
semidocumentary
فیلم سینمایی نیمه مستند
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
It was a sI'lly boring film (movie).
فیلم لوس وخنکی بود
scenarios
متن یانمایشنامه فیلم سینمایی
camera magazine
جعبه محتوی فیلم عکاسی
spaghetti westerns
فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
magnetic thin film memory
حافظه فیلم نازک مغناطیسی
scenario
متن یانمایشنامه فیلم سینمایی
horse opera
فیلم یا نمایش گاوچرانان امریکایی
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
spaghetti western
فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
scenario
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
She portrays a dancer in the film.
او
[زن]
نقش یک رقاص
[زن]
را در فیلم بازی می کند.
scenarios
زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
protection
کپی اضافی از فیلم یا نوار اصلی
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
smash hit
<idiom>
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
rewind
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
rewinds
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
camera-shy
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
lenticulate
ذرات ریز وعدسکهای کوچک در فیلم نمودارکردن
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?
این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
It was filmed on location.
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
lithography
کارگاه تهیه فیلم و زینک کتاب و مجله
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
prescore
ضبط صدا یا موسیقی فیلم قبل از فیلمبرداری
documentarian
کسیکه فیلم یا مطالب مستندی را تهیه میکند
reprographics
ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
rewound
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
rewinding
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
negatives
گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
negative
گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
remove
برداشتن
ingether
برداشتن
lift
برداشتن
glom
برداشتن
flaw
مو برداشتن
deleting
برداشتن
flaws
مو برداشتن
deletes
برداشتن
deleted
برداشتن
delete
برداشتن
countertrace
برداشتن از
lifted
برداشتن
moistening
نم برداشتن
take
برداشتن
removing
برداشتن
removing
از جا برداشتن
pickup
برداشتن
to run away with
برداشتن
to pull off
برداشتن
to pick up
برداشتن
to mop up
برداشتن
take up
برداشتن
sublate
برداشتن
includes
در برداشتن
include
در برداشتن
takes
برداشتن
ingather
برداشتن
pick up
برداشتن
lifts
برداشتن
removes
برداشتن
remove
از جا برداشتن
to take up
برداشتن
lifting
برداشتن
removes
از جا برداشتن
as dull as a ditch-water
مثل فیلم های تکراری
[خسته کننده و ملال آور]
soft ware
وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
sound frack
محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
demountable
قابل برداشتن
uncap
سر پوش برداشتن از
to fly to arms
سلاح برداشتن
to have one's p taken
عکس برداشتن
To co away with . To remove. To eliminate .
ازمیان برداشتن
gait
گام برداشتن
to take off
برداشتن بردن
uncap
کلاه از سر برداشتن
to sweep away
ازمیان برداشتن
to receive a wound
زخم برداشتن
to take the photograph of
عکس برداشتن از
to d. the cloth
رومیزی را برداشتن
off take rudder
سکان برداشتن
to come at a bound
<idiom>
خیز برداشتن
resign
دست برداشتن
give up
دست برداشتن از
make a copy of
رونوشت برداشتن
desist
دست برداشتن
remove slag
سرباره را برداشتن
dequeue
برداشتن اقلام یک صف
to carry arms
سلاح برداشتن
unhood
سرپوش برداشتن از
emarginate
برداشتن حاشیه از
cease
دست برداشتن
snap up
تند برداشتن
shuffle off
به عجله برداشتن
run away with
برداشتن و در رفتن
ingether
خرمن برداشتن
stepping
قدم برداشتن
surmount
ازمیان برداشتن
surmounted
ازمیان برداشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com