Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
Other Matches
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
parvenus
تازه بدوران رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
new arrived
تازه رسیده
new come
تازه رسیده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
buggers
کثیف وفاسد
mouldy
کهنه وفاسد
bugger
کثیف وفاسد
buggering
کثیف وفاسد
muscular dystrophy
تحلیل وفاسد عضلانی
ruderal
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
rolls
بدوران انداختن
roll
بدوران انداختن
rolled
بدوران انداختن
infantile
مربوط بدوران کودکی
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
protolithic
وابسته بدوران ماقبل عصرسنگ
primer
وابسته بدوران بشر اولیه
primers
وابسته بدوران بشر اولیه
it turned my head
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
satchels
خورجین
valise
خورجین
carpetbag
خورجین
valises
خورجین
kyack
خورجین
packsack
خورجین
bag
خورجین
cantina
خورجین
satchel
خورجین
gripsack
خورجین
portmanteaux
خورجین
saddlebang
خورجین
saddlebag
خورجین
saddlebags
خورجین
portmanteaus
خورجین
portmanteau
خورجین
gestation
حاملگی وابسته بدوران رشد تخم یانطفه
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
haversack
کسه خورجین
bag
ساک خورجین
bags
ساک خورجین
haversacks
کسه خورجین
reindeer
گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
satche
خورجین بند دار
newlywed
تازه داماد تازه عروس
carryall
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry all
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
rear takedown with double leg tackle
زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
pouch
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
roomer
مسافر
travellers
مسافر
traveller
مسافر
travelers
مسافر
pilgrim
مسافر
pilgrims
مسافر
passengers
مسافر
passenger
مسافر
on the road
مسافر
peregrinator
مسافر
trippers
مسافر
lodger
مسافر
lodgers
مسافر
farer
مسافر
traveler
مسافر
tripper
مسافر
viator
مسافر
tossle
منگوله
[در این حالت دسته ای از نخ ها جهت تزئین فرش یا خورجین و زین اسب بکار می روند.]
spaceman
مسافر فضایی
stowaway
مسافر مخفی
spacemen
مسافر فضایی
foot passenger
مسافر پیاده
westbound
مسافر مغرب
ganger
مسافر پیاده
stowaway
مسافر قاچاق
shipper
مسافر کشتی
passage money
کرایه مسافر
fare
کرایه مسافر
fares
کرایه مسافر
faring
کرایه مسافر
stowaways
مسافر قاچاق
wayfarer
مسافر پیاده
wayfarers
مسافر پیاده
stow away
مسافر قاچاق
trekker
مسافر باگاری
stowaways
مسافر مخفی
hares
مسافر بی بلیط
hare
مسافر بی بلیط
fared
کرایه مسافر
birds of passage
مرغان مهاجریا مسافر
baggage
بار و بنهء مسافر
peregrine
ازخارجه امده مسافر
pick up
سوار کردن مسافر
take on
مسافر سوار کردن
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
mess gear
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit
جعبه فروف سرباز یا مسافر
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
limited train
قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
The passenger was admitted into the USA.
به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
consummated
رسیده
headed
رسیده
ripest
رسیده
ripe
رسیده
riper
رسیده
mellowed
رسیده
mellow
رسیده
mellowing
رسیده
consummating
رسیده
consummates
رسیده
consummate
رسیده
mellows
رسیده
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
full
بالغ رسیده
Inc
به ثبت رسیده
in wards
کالای رسیده
fullest
بالغ رسیده
overdue
موعد رسیده
It's time
وقتش رسیده که
culminant
باوج رسیده
maturation
رسیده شدن
floor length
رسیده بکف
knee high
بزانو رسیده
jack in office
رسیده است
importing
کالای رسیده
import
کالای رسیده
full-fledged
بالغ رسیده
full fledged
بالغ رسیده
climactic
باوج رسیده
approvingly
به تایید رسیده
approved
به تایید رسیده
imported
کالای رسیده
over ripe
زیاد رسیده
ripely
بطور رسیده
in-
:رسیده امده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
overripe
بسیار رسیده
in
:رسیده امده
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
inwards
واردات کالای رسیده
saturant
بحد اشباع رسیده
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
intersection point
نقطه بهم رسیده
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
ripened
رسیده کردن یاشدن
ripen
رسیده کردن یاشدن
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
indents
سفارش رسیده از خارج
antemortem
مرگ زود رسیده
indent
سفارش رسیده از خارج
ripening
رسیده کردن یاشدن
ripens
رسیده کردن یاشدن
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
indenting
سفارش رسیده از خارج
aggrieved
محنت رسیده مغموم
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
grown
رسیده جوانه زده
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com