English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (11 milliseconds)
English Persian
new arrived تازه رسیده
new come تازه رسیده
Search result with all words
upstart تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts تازه بدوران رسیده ادم متکبر
carpetbagger تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
parvenu تازه بدوران رسیده
parvenus تازه بدوران رسیده
nouveau riche تازه بدوران رسیده
nouveau-riche تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches تازه بدوران رسیده
jumped-up تازه به دوران رسیده
I have just received your letter. کاغذت تازه به دستم رسیده است
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
consummated رسیده
consummates رسیده
consummating رسیده
ripest رسیده
mellowed رسیده
mellowing رسیده
mellow رسیده
consummate رسیده
riper رسیده
headed رسیده
mellows رسیده
ripe رسیده
approvingly به تایید رسیده
climactic باوج رسیده
importing کالای رسیده
It's time وقتش رسیده که
approved به تایید رسیده
overdue موعد رسیده
full بالغ رسیده
jack in office رسیده است
knee high بزانو رسیده
maturation رسیده شدن
in wards کالای رسیده
imported کالای رسیده
import کالای رسیده
floor length رسیده بکف
full fledged بالغ رسیده
culminant باوج رسیده
over ripe زیاد رسیده
overripe بسیار رسیده
ripely بطور رسیده
fullest بالغ رسیده
Inc به ثبت رسیده
full-fledged بالغ رسیده
in :رسیده امده
agreed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
in- :رسیده امده
authorised [British] <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. جانم به لبم رسیده
saturant بحد اشباع رسیده
bequest ارثی که بنابوصیت رسیده
ripen رسیده کردن یاشدن
indent سفارش رسیده از خارج
indenting سفارش رسیده از خارج
Did it ever occur to you that … تا کنون بفکرت رسیده که ...
letterbox جعبهی نامههای رسیده
letterboxes جعبهی نامههای رسیده
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
indents سفارش رسیده از خارج
pensionable وقت بازنشستگی رسیده
raised to the purple بپایه مترانی رسیده
ripened رسیده کردن یاشدن
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
confirmation تایید ازاطلاعات رسیده
antemortem مرگ زود رسیده
aggrieved محنت رسیده مغموم
grown رسیده جوانه زده
bequests ارثی که بنابوصیت رسیده
elvis has left the building <idiom> [نمایش به اتمام رسیده]
ripening رسیده کردن یاشدن
ripens رسیده کردن یاشدن
intersection point نقطه بهم رسیده
inwards واردات کالای رسیده
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
syngraph تنظیم کنندگان رسیده باشد
it is high time to go وقت رفتن رسیده است
it was at its height به منتهای درجه رسیده بود
paprica میوه رسیده فلفل قرمز
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
i am nat my last shifts کارد به استخوانم رسیده است
he is up a gum tree کاردبه استخوانش رسیده است
he has been put to his trumps کاردبه استخوانش رسیده است
the story is at an end استان به پایان رسیده است
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika میوه رسیده فلفل قرمز
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains <idiom> اگر عقلم رسیده بود
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricot دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
Has a letter arrived for me? آیا برای من نامه ای رسیده است؟
haricots دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
irreducibility حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
embryonic membrane ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
backtell ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal. وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
Now it is about time to head home! الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
ground waves امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
priming استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
centralized items اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
demand frequency نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
semifinalist کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
brie پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
aposteriori از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponents شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
end نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
new-laid تازه
brand new تر و تازه
freshest تازه
green تازه
scion تازه
recent تازه
mint a mint condition تازه تازه
newest تازه
newer تازه
renewed تازه
new- تازه
new تازه
new born تازه
scions تازه
dewiest تازه
red hot تازه
fresh تازه
younger تازه
young تازه
up-to-date تازه
modern تازه
up to date تازه
post glacial تازه
dewier تازه
dewy تازه
inchoative تازه
fresh- تازه
new fallen تازه
new fashioned تازه
new laid تازه
newfangled مد تازه
newfashioned تازه
greenest تازه
the new world تازه
interpretations تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
things have come to a pretty کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
green concrete بتن تازه
grcen wine شراب تازه
carechumen تازه وارد
reappraisal ارزیابی تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
reprint چاپ تازه
reprinted چاپ تازه
reprinting چاپ تازه
reprints چاپ تازه
scarc ely جخت تازه
reappraisals ارزیابی تازه
rebirth تولد تازه
birdegroom تازه داماد
bran new بکلی نو یا تازه
ultramodern بسیار تازه
recension چاپ تازه
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
ordinee شماش تازه
novitiate تازه کار
noviciate تازه کار
newmade تازه ساخت
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
newish نسبه تازه
new jerusalem اورشلیم تازه
new fledged تازه پر در اورده
recent development بسط تازه
refresher تازه کننده
to innovate in تازه اوردن
to bring in تازه اوردن
verdured تازه سرسبز
tenderfoot تازه کار
young ice یخ تازه بسته
sup.latest or last تازه گذشته
span new کاملا تازه
span new خیلی تازه
far out تازه و غیرسنتی
revised edition چاپ تازه
regeneracy تولد تازه
new employees کارمندان تازه
new comer تازه وارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com