Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English
Persian
refreshment
تازه سازی
refreshments
تازه سازی
renewal
تازه سازی
renewals
تازه سازی
Search result with all words
DVD
پیشرفت تازه در ذخیره سازی دادههای با حجمم گیگا بایت روی دیسک از نوع ROM-CD
Other Matches
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
rectification
یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
calculating
دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials
وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger
الت کنگره سازی یادندانه سازی
pre-treatment
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
formularization
کوتاه سازی ضابطه سازی
subjugation
مقهور سازی مطیع سازی
frustrations
خنثی سازی محروم سازی
frustration
خنثی سازی محروم سازی
imagery
مجسمه سازی شبیه سازی
ouster
بی بهره سازی محروم سازی
irritancy
پوچ سازی باطل سازی
erasable
1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
saved
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorted
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
electronic
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
Indeo
فناوری نرم افزاری ساخت Intel که به کامپیوتر امکان ذخیره سازی و اجرای تصاویر ویدیویی فشرده را میدهد با استفاده از روشهای نرم افزاری فشرده سازی
dump
1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
external
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
externals
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
newfangled
مد تازه
inchoative
تازه
fresh-
تازه
mint a mint condition
تازه تازه
renewed
تازه
new fallen
تازه
new fashioned
تازه
freshest
تازه
red hot
تازه
the new world
تازه
green
تازه
greenest
تازه
post glacial
تازه
up to date
تازه
up-to-date
تازه
fresh
تازه
younger
تازه
young
تازه
newfashioned
تازه
dewy
تازه
dewiest
تازه
dewier
تازه
new-laid
تازه
new-
تازه
newer
تازه
newest
تازه
modern
تازه
recent
تازه
scion
تازه
scions
تازه
new laid
تازه
brand new
تر و تازه
new born
تازه
new
تازه
newish
نسبه تازه
new fledged
تازه پر در اورده
noviciate
تازه کار
newmade
تازه ساخت
freshwater
تازه کار
new jerusalem
اورشلیم تازه
greener
تازه کار
recuperation
نیروی تازه
ordinee
شماش تازه
novitiate
تازه کار
sucking
تازه کار
rookies
تازه کار
rookie
تازه کار
span new
خیلی تازه
span new
کاملا تازه
sup.latest or last
تازه گذشته
tenderfoot
تازه کار
to bring in
تازه اوردن
to innovate in
تازه اوردن
ultramodern
بسیار تازه
verdured
تازه سرسبز
recuperation
رمق تازه
young ice
یخ تازه بسته
far out
تازه و غیرسنتی
settlor
مهاجر تازه
revised edition
چاپ تازه
convert
تازه کیش
recension
چاپ تازه
recent development
بسط تازه
breezy
خنک تازه
brides
تازه عروس
bride
تازه عروس
refresher
تازه کننده
regeneracy
تولد تازه
newcomers
تازه وارد
newcomer
تازه وارد
scarc ely
جخت تازه
converts
تازه کیش
converting
تازه کیش
converted
تازه کیش
What is new? What is cooking ?
تازه چه خبر ؟
refreshingly
تازه کننده
refresh
تازه کردن
brand-new
بکلی نو یا تازه
reprint
چاپ تازه
reprinting
چاپ تازه
reprints
چاپ تازه
reappraisal
ارزیابی تازه
reappraisals
ارزیابی تازه
rebirth
تولد تازه
birdegroom
تازه داماد
bran new
بکلی نو یا تازه
freshens
تازه کردن
freshening
تازه کردن
freshened
تازه کردن
freshen
تازه کردن
carechumen
تازه وارد
refreshing
تازه کننده
late
تازه گذشته
regeneration
تولد تازه
novice
تازه کار
novices
تازه کار
beginners
تازه کار
beginner
تازه کار
new-laid
تازه گذاشته
new laid
تازه گذاشته
refreshes
تازه کردن
refreshed
تازه کردن
recruits
کارمند تازه
recruits
تازه سرباز
recruiting
کارمند تازه
neocortex
قشر تازه مخ
neoteric
جدید تازه
neoteric
نویسنده تازه
new arrived
تازه رسیده
new blown
تازه شگفته
new built
تازه ساخت
new built
تازه ساز
new buit
تازه ساز
new buit
تازه ساخت
new clown
تازه شکفته
new come
تازه امده
new come
تازه رسیده
new comer
تازه وارد
new employees
کارمندان تازه
new fallen snow
برف تازه
immigrants
تازه وارد
neo christianity
مسیحیت تازه
nascency
تازه پیداشدگی
recruiting
تازه سرباز
recruited
کارمند تازه
recruited
تازه سرباز
recruit
کارمند تازه
recruit
تازه سرباز
juniors
زودتر تازه تر
junior
زودتر تازه تر
grcen wine
شراب تازه
green concrete
بتن تازه
green crop
علف تازه
green old wound
زخم تازه
settlers
مهاجر تازه
settler
مهاجر تازه
jackleg
تازه کار
juvenescent
تازه جوان
nascence
تازه پیداشدگی
immigrant
تازه وارد
reprinted
چاپ تازه
freshest
تازه کردن
fresh-
تازه کردن
fresh
تازه کردن
turn over a new leaf
<idiom>
شروعی تازه
fresh-
تازه کار ناازموده پر رو
recruited
نیروی تازه گرفتن
rejuvenesce
زندگی تازه یافتن
fresh-
سرد تازه نفس
refocillate
رمق تازه یافتن
newborn
تازه تولد شده
newborn
تازه زاییده شده
recruit
نیروی تازه گرفتن
refoot
کف تازه بجوراب انداختن
freshest
تازه کار ناازموده پر رو
house-warming
ولیمه خانه تازه
recuperating
نیروی تازه یافتن
rejuvenesce
زندگی تازه دادن به
reinvigorate
نیروی تازه دادن به
freshest
سرد تازه نفس
reformulation
فرمول بندی تازه
repave
تازه سنگفرش کردن
recruiting
نیروی تازه گرفتن
reviviscent
رمق تازه دهنده
fresh
تازه کار ناازموده پر رو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com