English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
repave تازه سنگفرش کردن
Other Matches
stone floor سطح سنگفرش شده روسازی سنگفرش
flagstone paving سنگفرش صفحهای سنگفرش تختهای
laying of setts سنگفرش کردن
gravel سنگفرش کردن
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flags سنگفرش کردن پایین افتادن
hard surface اجرفرش کردن سنگفرش کردن
pave سنگفرش کردن صاف کردن
paves سنگفرش کردن صاف کردن
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
macadam سنگفرش
flagging سنگفرش
pediment سنگفرش
sett paving سنگفرش
pavements سنگفرش
placed stone facing سنگفرش
pavement سنگفرش
pitching سنگفرش
stone pitched facing سنگفرش
cobblestones سنگفرش
pediments سنگفرش
cobblestone سنگفرش
flagstones سنگفرش
paving سنگفرش
paving stones سنگفرش
paving stone سنگفرش
flagstone سنگفرش
cobble stonepaving سنگفرش
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
sett قطعه سنگفرش
desert pavement سنگفرش بیابانی
causeway جاده سنگفرش
paver بنای سنگفرش
random paving سنگفرش موزاییک
random paving سنگفرش معرق
relaying بازسازی سنگفرش
hand placed rock سنگفرش فکافته
cleaving برش سنگفرش
paving مصالح سنگفرش
freshening تازه کردن
freshens تازه کردن
freshest تازه کردن
refreshed تازه کردن
freshened تازه کردن
refresh تازه کردن
fresh تازه کردن
freshen تازه کردن
fresh- تازه کردن
refreshes تازه کردن
refreshed تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
refreshes تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
dry stone pitching سنگفرش خشکه چینی
redecorates تزئینات تازه کردن
redecorated تزئینات تازه کردن
refinish روکاری تازه کردن
redecorating تزئینات تازه کردن
To catch ones breath . نفس تازه کردن
redecorate تزئینات تازه کردن
resurfaces روکش تازه کردن
initiates تازه وارد کردن
refurbishing روشن و تازه کردن
refurbishes روشن و تازه کردن
refurbish روشن و تازه کردن
initiated تازه وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
resurfaced روکش تازه کردن
refurbished روشن و تازه کردن
to take breath نفس تازه کردن
resurface روکش تازه کردن
initiating تازه وارد کردن
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
paver کوبه برای کوبیدن سنگفرش
potholes سوراخ گرد بر روی سنگفرش
pothole سوراخ گرد بر روی سنگفرش
tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش
Tarmac جاده اسفالته دارای سنگفرش
pavements سنگفرش جاده فرش شده
pavement سنگفرش جاده فرش شده
patching ترمیم سنگفرش لکه گیری
To opev someones wound. داغ کسی را تازه کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
interpolate باعبارت تازه تحریف کردن
interpolated باعبارت تازه تحریف کردن
interpolates باعبارت تازه تحریف کردن
interpolating باعبارت تازه تحریف کردن
reengine دارای موتور تازه کردن
respire امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
scratch the surface <idiom> تازه شروع به کار کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
to move in بخانه تازه اسباب کشی کردن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
move in به خانه تازه اسباب کشی کردن
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
reincarnate تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
to refresh [jog] your memory خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
converting معکوس کردن تازه کردن
converted معکوس کردن تازه کردن
converts معکوس کردن تازه کردن
convert معکوس کردن تازه کردن
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
piracy کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
new- تازه
mint a mint condition تازه تازه
recent تازه
modern تازه
newest تازه
newer تازه
brand new تر و تازه
new تازه
scion تازه
younger تازه
young تازه
dewy تازه
dewiest تازه
dewier تازه
fresh تازه
fresh- تازه
freshest تازه
the new world تازه
scions تازه
new fashioned تازه
red hot تازه
inchoative تازه
renewed تازه
post glacial تازه
new-laid تازه
up to date تازه
up-to-date تازه
greenest تازه
green تازه
new laid تازه
new born تازه
newfashioned تازه
newfangled مد تازه
new fallen تازه
new built تازه ساز
new buit تازه ساخت
new clown تازه شکفته
new buit تازه ساز
new built تازه ساخت
new blown تازه شگفته
convert تازه کیش
rebirth تولد تازه
newmade تازه ساخت
converted تازه کیش
recension چاپ تازه
recent development بسط تازه
new come تازه امده
reappraisal ارزیابی تازه
reappraisals ارزیابی تازه
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
scarc ely جخت تازه
newcomer تازه وارد
newcomers تازه وارد
refreshments تازه سازی
converting تازه کیش
new fallen snow برف تازه
new come تازه رسیده
converts تازه کیش
new jerusalem اورشلیم تازه
new comer تازه وارد
new fledged تازه پر در اورده
new employees کارمندان تازه
far out تازه و غیرسنتی
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
noviciate تازه کار
nascency تازه پیداشدگی
revised edition چاپ تازه
young ice یخ تازه بسته
recuperation نیروی تازه
verdured تازه سرسبز
ordinee شماش تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
reprint چاپ تازه
ultramodern بسیار تازه
novitiate تازه کار
recuperation رمق تازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com