Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
flagellator	تازیانه زننده
flogger	تازیانه زننده
Other Matches
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
whip	تازیانه
scourage	تازیانه
lambaste	تازیانه
whipped	تازیانه
scourger	تازیانه زن
scutcher	تازیانه زن
lash	تازیانه
lashed	تازیانه
strapper	تازیانه زن
lashes	تازیانه
rawhides	تازیانه
rawhide	تازیانه
whips	تازیانه
scotcher	تازیانه زن
flagellum	تازیانه
chabup	تازیانه
scourge	تازیانه
lambast	تازیانه
whipper	تازیانه زن
knout	تازیانه
flogged	تازیانه زدن
flagellate	تازیانه زدن
rawhide	تازیانه زدن
rawhides	تازیانه زدن
scourge	تازیانه زدن
flogs	تازیانه زدن
flagellates	تازیانه زدن
flagellating	تازیانه زدن
flagellated	تازیانه زدن
flog	تازیانه زدن
taws	تازیانه چرمی
flagelliform	تازیانه مانند
knout	تازیانه زدن
cat o nine tails	تازیانه نه تسمهای
cat o'nine tails	تازیانه 9 تسمهای
whiplike	تازیانه وار
to kiss the gunners daughter	تازیانه خوردن
strap	فیش تازیانه زنی
lambast	شلاق تازیانه زدن
quirt	تازیانه دسته کوتاه
straps	فیش تازیانه زنی
lambaste	شلاق تازیانه زدن
lick	تازیانه زدن مغلوب کردن
licked	تازیانه زدن مغلوب کردن
licks	تازیانه زدن مغلوب کردن
whipping	نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی
swishing	صدای ضربت تازیانه باهوش
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb>	اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
swish	صدای ضربت تازیانه باهوش
swishes	صدای ضربت تازیانه باهوش
swished	صدای ضربت تازیانه باهوش
whipping boy	بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
repeller	زننده
repercussive	پس زننده
applauder	کف زننده
wetter	نم زننده
bitten	زننده
acrimonious	زننده
hideous	زننده
nastier	زننده
nasties	زننده
nastiest	زننده
pit a pat	زننده
percutient	زننده
tart	زننده
tarts	زننده
vile	زننده
vilest	زننده
staring	زننده
starring	زننده
forbidding	زننده
loathsome	زننده
loathful	زننده
odoriferous	زننده
mordant	زننده
nasty	زننده
viler	زننده
clappers	کف زننده
pinching	زننده
stinking	زننده
prickling	زننده
garish	زننده
acrid	زننده
nauseam	زننده
unlovely	زننده
biting	زننده
strikers	زننده
striking	زننده
strikingly	زننده
water repellent	پس زننده اب
clapper	کف زننده
squalid	زننده
pungent	زننده
scabrous	زننده
striker	زننده
shuffler	زننده
beater	زننده
repellents	زننده
repellent	زننده
knockers	زننده
knocker	زننده
nippy	زننده
poignant	زننده
shackler	بخو زننده
ad nauseam	بسیار زننده
knotter	گره زننده
flogger	زننده شلاق
kicker	زننده ضربه با پا
galssy	بی نور زننده
garishly	بطور زننده
inveigler	گول زننده
germinant	جوانه زننده
gasper	نفس زننده
trudger	قدم زننده
slumberer	چرت زننده
pertubative	برهم زننده
puddler	بهم زننده
shouter	فریاد زننده
pricker	سیخ زننده
seasoner	ادویه زننده
seasoner	چاشنی زننده
scintillator	جرقه زننده
scintillant	جرقه زننده
pacer	گام زننده
sourish	به ترشی زننده
spicily	بطور زننده
tacker	کوک زننده
tacker	میخ زننده
lasher n	سد شلاق زننده
libelant	تهمت زننده
libellant	تهمت زننده
strider	گام زننده
malodor	بوی زننده
napper	چرت زننده
staring red	قرمز زننده
scarifier	تیغ زننده
howler	جیغ زننده
crying	جار زننده
repulsive	زننده تنفراور
gaunt	زننده بی ثمر
gaunt	زننده ساختن
pickier	ضربه زننده
pickiest	ضربه زننده
picky	ضربه زننده
bubblier	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
bubbly	جوش زننده
repugnant	تنفرانگیز زننده
revolting	بهم زننده
scintillating	جرقه زننده
glares	روشنایی زننده
howlers	جیغ زننده
harsh	ناگوار زننده
harsher	ناگوار زننده
harshest	ناگوار زننده
sharp	زننده زیرک
sharpest	زننده زیرک
caller	صدا زننده
callers	صدا زننده
sharps	زننده زیرک
glare	روشنایی زننده
glared	روشنایی زننده
accuser	تهمت زننده
accusers	تهمت زننده
calumnious	تهمت زننده
flagellator	شلاق زننده
estimator	تخمین زننده
disturber	برهم زننده
beater	کتک زننده
coruscant	برق زننده
dozer	چرت زننده
cornerman	زننده کرنر
catterer	چهچه زننده
appellant	تهمت زننده
acrimoniousness	سخن زننده
fizzy	جوش زننده
accusant	تهمت زننده
calumniator	افترا زننده
invection	سخن سخت زننده
incisive speech	سخن تند یا زننده
swatter	ضربت سخت زننده
greeny	بسبزی زننده سبزفام
inoffensively	بی انکه زننده باشد
boiling	جوش زننده خشمناک
fetid	دارای بوی زننده
hydromancer	تفال زننده بوسیله اب
stench	بوی زننده تعفن
fulsome	زننده اغراق امیز
trusser	چوب بست زننده
stenches	بوی زننده تعفن
sewer	اگو بخیه زننده
sewers	اگو بخیه زننده
reddish	مایل بسرخی زننده
poignantly	بطور تیزیا زننده
rakish	فاجر جلف و زننده
luridly	کم رنگ وپریده زننده
indign	زننده بدون استحقاق
mawkish	بطور زننده احساساتی
pungently	بطور زننده یا تند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com