Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
garnishment
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
Other Matches
levy a sum on a person's property
تامین خواسته کردن
garnisher
تامین کننده خواسته یامدعابه
garnishee
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
distresses
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
remanded
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security account
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
coverings
تامین
water supply
تامین اب
water supplies
تامین اب
cover
تامین
securing
تامین
securement
تامین
covers
تامین
hedging
تامین
security
تامین
safety limit
حد تامین
safety
تامین
procurement
تامین اماد
internal security
تامین داخلی
give security for
تامین کردن
covers
تامین کردن
coverings
تامین کردن
ensures
تامین کردن
ensuring
تامین کردن
fulfill
تامین کردن
electronic security
تامین الکترونیکی
cover
تامین کردن
insecurity
عدم تامین
local security
تامین محلی
buffer zone
منطقه تامین
signal security
تامین مخابراتی
ensured
تامین کردن
provisioning
تامین ذخیره
quia timet
حکم تامین
physical security
تامین تاسیسات
ensure
تامین کردن
insures
تامین کردن
insuring
تامین کردن
safety diagram
دیاگرام تامین
safety factor
ضریب تامین
safety factor
عامل تامین
preservation of evidence
تامین دلیل
safety stakes
دستکهای تامین
financier
تامین اعتبارکننده
cryptosecurity
تامین رمز
factor of safety
عامل تامین
protection
تامین نامه
area security
تامین منطقه
supply
تامین کردن
supplying
تامین کردن
troop safety
تامین عده ها
transmission security
تامین مخابره
security
تامین مصونیت
transmission security
تامین ارسال
social security
تامین اجتماعی
committment
تامین اعتبار
collective security
تامین اجتماعی
appropriation reimbur sement
تامین اعتبار
buffer stock
تامین ذخیره
chemical security
تامین شیمیایی
secures
تامین شده
supplied
تامین کردن
the rule of law
تامین قضایی
the rule of law
تامین قانونی
supply port
درگاه تامین
communication security
تامین مخابراتی
guaranteed
تامین کردن
secures
تامین کردن
secures
درامان تامین
buffer zones
منطقه تامین
funding
تامین وجه
financiers
تامین اعتبارکننده
guarantee
تامین کردن
guarantees
تامین کردن
secure
تامین شده
take care of
تامین کردن
secure
تامین کردن
secure
درامان تامین
area security
تامین منطقه عملیات
elevation of security
زیاد کردن تامین
angle of safety
زاویه تامین گلوله
elegit
حکم تامین مدعی به
bombline
خط تامین پرتاب بمب
appropriation reimbur sement
تامین سپرده یاوثیقه
communication security
برقراری تامین مخابراتی
financing
تامین هزینه پولی
finances
تامین هزینه پولی
finance
تامین هزینه پولی
pacification
تامین ثبات داخلی
continuing appropriation
مداومت تامین اعتبار
financed
تامین هزینه پولی
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
ups
تامین برق بی وقفه
collective security
تامین دسته جمعی
emanitions security
تامین ضد استراق سمع تامین استراق سمع
supply company
شرکت تامین کننده
guaranteed
تامین تضمین کردن
guarantees
تامین تضمین کردن
social security system
نظام تامین اجتماعی
social security program
برنامه تامین اجتماعی
system maintenance
تامین و نگهداری سیستم
secures
تامین کردن هدف
secures
مطمئن تامین کردن
unemployment fund
صندوق تامین بیکاری
tucker
تامین غذا کردن
victual
خواربار تامین کردن
transmission security
تامین ارسال پیام
to feather ones nest
تامین اتیه کردن
secure
مطمئن تامین کردن
secure
تامین کردن هدف
water supply to navigation
تامین اب کانال کشتیرانی
social security organization
سازمان تامین اجتماعی
safety officer
افسر تامین یکان
rear area security
تامین منطقه عقب
guarantee
تامین تضمین کردن
power supply
تامین کننده برق
make up a deficit
تامین کردن کسری
safety
برقرار کردن تامین
finance company
شرکت تامین مالی
to ensure something
تامین کردن
[چیزی]
deficit financing
تامین کسر بودجه
social security benefits
منافع تامین اجتماعی
social security act
قانون تامین اجتماعی
self protection
برقراری تامین از خود
security for costs
تامین هزینه دعوی
security for cost
تامین هزینه دادرسی
safety card
کارت تامین اتشبار
to safeguard
[against]
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
user supplied
تامین شده توسط کاربر
uniterruptable power supply
سیستم تامین برق بی وقفه
degree of protection
میزان تامین درجه حفافت
quia timet
قرار تامین دستور موقت
replevy
بادادن تامین ازتوقیف دراوردن
report generator
برای تامین گزارش کامل
environmental security
تامین محیطی و فیزیکی منطقه
social security contributions
پرداختی بابت تامین اجتماعی
social security tax
مالیات سیستم تامین اجتماعی
stability operations
عملیات تامین ثبات داخلی
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
protect a bill
وجه براتی را تامین کردن
safety card
کارت تامین جنگ افزار
troop program
برنامه تامین عدههای نظامی
force development
برنامه تامین یا بسیج یکانها
provide
میسر ساختن تامین کردن
safeguarded
قفل حفافتی یا تامین دار
supplied
تامین موجودی عرضه نمودن
services
1-توابع تامین شده در یک قطعه . 2-
supply
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
provides
میسر ساختن تامین کردن
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
supplied
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
safeguard
قفل حفافتی یا تامین دار
supplying
تامین موجودی عرضه نمودن
supplying
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
covers
تامین زیان و خسارات بیمه
safeguarding
قفل حفافتی یا تامین دار
safeguards
قفل حفافتی یا تامین دار
cover
تامین زیان و خسارات بیمه
coverings
تامین زیان و خسارات بیمه
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
social security wealth
ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
supplied
تامین چیزی که مورد نیاز است .
privacy
جداسازی مبادله پیام برای تامین
supply
تامین چیزی که مورد نیاز است .
pre empt
از پیش برای خود تامین کردن
supplying
تامین چیزی که مورد نیاز است .
podded
دارای زندگی اسوده یا تامین شده
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
social security
بیمه وبازنشستگی همگانی تامین اجتماعی
microsoft
ه شده توسط ماکروسافت برای تامین اطلاعات
to be insured under the social security scheme
[system]
بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
to be covered by social security
بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
America Online
بزرگترین تامین کننده سرویس اینترنت در جهان
ways and means
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
to have social security coverage
بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
social security payroll tax
مالیات مزد و حقوق برای تامین اجتماعی
beef cattle
گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
redundancy
تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
redundancies
تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
provident fund
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
powers
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powering
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powered
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
presentation manager
واسط کار به گرافیک تامین شده توسط سیستم عامل OS/2
financed demand
احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
invisible
مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
human computer
امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com