Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the rule of law
تامین قانونی
Other Matches
garnishee
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
garnishment
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remands
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
communication security account
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
legitimating
عذر قانونی قانونی
legitimates
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
legitimate
عذر قانونی قانونی
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
securing
تامین
security
تامین
covers
تامین
coverings
تامین
cover
تامین
hedging
تامین
water supply
تامین اب
water supplies
تامین اب
safety limit
حد تامین
safety
تامین
securement
تامین
social security
تامین اجتماعی
financiers
تامین اعتبارکننده
financier
تامین اعتبارکننده
buffer zones
منطقه تامین
buffer zone
منطقه تامین
preservation of evidence
تامین دلیل
physical security
تامین تاسیسات
guaranteed
تامین کردن
transmission security
تامین مخابره
guarantees
تامین کردن
security
تامین مصونیت
troop safety
تامین عده ها
the rule of law
تامین قضایی
take care of
تامین کردن
supply port
درگاه تامین
funding
تامین وجه
provisioning
تامین ذخیره
signal security
تامین مخابراتی
coverings
تامین کردن
procurement
تامین اماد
covers
تامین کردن
safety stakes
دستکهای تامین
safety diagram
دیاگرام تامین
safety factor
ضریب تامین
transmission security
تامین ارسال
cover
تامین کردن
insuring
تامین کردن
local security
تامین محلی
quia timet
حکم تامین
ensure
تامین کردن
insecurity
عدم تامین
ensured
تامین کردن
ensures
تامین کردن
ensuring
تامین کردن
insures
تامین کردن
protection
تامین نامه
safety factor
عامل تامین
secures
تامین شده
collective security
تامین اجتماعی
secures
تامین کردن
secures
درامان تامین
electronic security
تامین الکترونیکی
chemical security
تامین شیمیایی
buffer stock
تامین ذخیره
supplied
تامین کردن
supply
تامین کردن
secure
تامین شده
secure
تامین کردن
secure
درامان تامین
committment
تامین اعتبار
internal security
تامین داخلی
guarantee
تامین کردن
cryptosecurity
تامین رمز
supplying
تامین کردن
fulfill
تامین کردن
communication security
تامین مخابراتی
factor of safety
عامل تامین
appropriation reimbur sement
تامین اعتبار
give security for
تامین کردن
area security
تامین منطقه
social security organization
سازمان تامین اجتماعی
elevation of security
زیاد کردن تامین
finances
تامین هزینه پولی
security for costs
تامین هزینه دعوی
elegit
حکم تامین مدعی به
finance
تامین هزینه پولی
deficit financing
تامین کسر بودجه
security for cost
تامین هزینه دادرسی
social security benefits
منافع تامین اجتماعی
water supply to navigation
تامین اب کانال کشتیرانی
transmission security
تامین ارسال پیام
finance company
شرکت تامین مالی
tucker
تامین غذا کردن
unemployment fund
صندوق تامین بیکاری
to feather ones nest
تامین اتیه کردن
system maintenance
تامین و نگهداری سیستم
to ensure something
تامین کردن
[چیزی]
safety
برقرار کردن تامین
supply company
شرکت تامین کننده
social security system
نظام تامین اجتماعی
social security program
برنامه تامین اجتماعی
victual
خواربار تامین کردن
emanitions security
تامین ضد استراق سمع تامین استراق سمع
financed
تامین هزینه پولی
rear area security
تامین منطقه عقب
secure
تامین کردن هدف
guaranteed
تامین تضمین کردن
power supply
تامین کننده برق
ups
تامین برق بی وقفه
secures
مطمئن تامین کردن
secures
تامین کردن هدف
social security act
قانون تامین اجتماعی
area security
تامین منطقه عملیات
appropriation reimbur sement
تامین سپرده یاوثیقه
angle of safety
زاویه تامین گلوله
levy a sum on a person's property
تامین خواسته کردن
make up a deficit
تامین کردن کسری
guarantee
تامین تضمین کردن
guarantees
تامین تضمین کردن
secure
مطمئن تامین کردن
safety officer
افسر تامین یکان
continuing appropriation
مداومت تامین اعتبار
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
communication security
برقراری تامین مخابراتی
safety card
کارت تامین اتشبار
financing
تامین هزینه پولی
collective security
تامین دسته جمعی
pacification
تامین ثبات داخلی
self protection
برقراری تامین از خود
bombline
خط تامین پرتاب بمب
environmental security
تامین محیطی و فیزیکی منطقه
force development
برنامه تامین یا بسیج یکانها
replevy
بادادن تامین ازتوقیف دراوردن
quia timet
قرار تامین دستور موقت
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
social security tax
مالیات سیستم تامین اجتماعی
safety card
کارت تامین جنگ افزار
garnisher
تامین کننده خواسته یامدعابه
report generator
برای تامین گزارش کامل
degree of protection
میزان تامین درجه حفافت
provide
میسر ساختن تامین کردن
stability operations
عملیات تامین ثبات داخلی
provides
میسر ساختن تامین کردن
social security contributions
پرداختی بابت تامین اجتماعی
protect a bill
وجه براتی را تامین کردن
coverings
تامین زیان و خسارات بیمه
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
supplied
تامین موجودی عرضه نمودن
safeguarding
قفل حفافتی یا تامین دار
supplied
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarded
قفل حفافتی یا تامین دار
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguard
قفل حفافتی یا تامین دار
supply
تامین موجودی عرضه نمودن
supply
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
supplying
تامین موجودی عرضه نمودن
user supplied
تامین شده توسط کاربر
cover
تامین زیان و خسارات بیمه
to safeguard
[against]
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
supplying
تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
uniterruptable power supply
سیستم تامین برق بی وقفه
services
1-توابع تامین شده در یک قطعه . 2-
covers
تامین زیان و خسارات بیمه
safeguards
قفل حفافتی یا تامین دار
troop program
برنامه تامین عدههای نظامی
podded
دارای زندگی اسوده یا تامین شده
supply
تامین چیزی که مورد نیاز است .
privacy
جداسازی مبادله پیام برای تامین
social security wealth
ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
social security
بیمه وبازنشستگی همگانی تامین اجتماعی
pre empt
از پیش برای خود تامین کردن
supplied
تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying
تامین چیزی که مورد نیاز است .
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
to be covered by social security
بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
microsoft
ه شده توسط ماکروسافت برای تامین اطلاعات
social security payroll tax
مالیات مزد و حقوق برای تامین اجتماعی
ways and means
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
America Online
بزرگترین تامین کننده سرویس اینترنت در جهان
to be insured under the social security scheme
[system]
بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
to have social security coverage
بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
legal
قانونی
constitutional
قانونی
of age
<idiom>
سن قانونی
statutory
قانونی
lawlessness
بی قانونی
anarchy
بی قانونی
official
قانونی
medical jurisprudence
طب قانونی
licit
قانونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com