English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
indemnification تاوان پردازی جبران زیان
Other Matches
scitovsky double criterion که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
indemnities جبران زیان بخشودگی
indemnity جبران زیان بخشودگی
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
offset جبران کردن جبران
offsetting جبران کردن جبران
making up تاوان
forfeiting تاوان
mulct تاوان
requital تاوان
indemnities تاوان
to make good تاوان
forfeited تاوان
forfeit تاوان
bote تاوان
fined تاوان
forfeits تاوان
damage تاوان
indemnification تاوان
reparation تاوان
finest تاوان
indemnity تاوان
fine تاوان
indemnitee تاوان ستان
indemnitor تاوان دهنده
pay devidends تاوان دادن
compensated تاوان دادن
indemnify تاوان دادن
war indemnity تاوان جنگی
indemnifier تاوان پرداز
compensate تاوان دادن
penalty تاوان جریمه
make good تاوان دادن
requited تاوان دادن
retaliate تاوان دادن
requite تاوان دادن
requites تاوان دادن
compensations غرامت تاوان
compensation غرامت تاوان
retaliating تاوان دادن
retaliates تاوان دادن
retaliated تاوان دادن
compensates تاوان دادن
penalties تاوان جریمه
requiting تاوان دادن
price of blood خون تاوان
indemnity تاوان تضمین خسارت
penalties تاوان وجه التزام
penalty تاوان وجه التزام
indemnities تاوان تضمین خسارت
post processing پس پردازی
supererogation بس پردازی
penalising تاوان دادن تنبیه کردن
penalizes تاوان دادن تنبیه کردن
penalised تاوان دادن تنبیه کردن
penalizing تاوان دادن تنبیه کردن
penalize تاوان دادن تنبیه کردن
penalized تاوان دادن تنبیه کردن
remunerate ترقی کردن تاوان دادن
penalises تاوان دادن تنبیه کردن
list processing لیست پردازی
phraseology عبارت پردازی
pseudologia fantastica دروغ پردازی
multiprocessing چند پردازی
rhythmization نواخت پردازی
priority processing اولویت پردازی
data processing داده پردازی
preprocessing پیش پردازی
image processing تصویر پردازی
supererogatory وابسته به بس پردازی
data processing center مرکزداده پردازی
circumstantiality حاشیه پردازی
call processing فراخوان پردازی
batch processing دسته پردازی
Verbosity. Rhetoric. عبارت پردازی
head in the clouds <idiom> رویا پردازی
reminiscences خاطره پردازی
reminiscence خاطره پردازی
symbolism نشان پردازی
Synectics بدیعه پردازی
document processing متن پردازی
dp داده پردازی
crystal pulling بلور پردازی
naturalism طبیعت پردازی
file processing پرونده پردازی
teleprocessing دور پردازی
exocathection برون پردازی
symbolization نماد پردازی
endocathection به خود پردازی
ideation اندیشه پردازی
theorization نظریه پردازی
locutions سبک عبارت پردازی
fantasizing وهم پردازی کردن
locution سبک عبارت پردازی
multiprocessing system سیستم چند پردازی
logomachy بازی واژه پردازی
list processing langauge زبان لیست پردازی
verbiage درازگویی سخن پردازی
hypergnosis نکته پردازی بیمارگون
hypergnosia نکته پردازی بیمارگون
businedd data processing داده پردازی تجاری
business data processing داده پردازی تجاری
data processing center مرکز داده پردازی
distributed data processing داده پردازی توزیعی
dp manager مدیر داده پردازی
edp manager مدیرداده پردازی الکترونیکی
setting گیرش صحنه پردازی
fantasizes وهم پردازی کردن
fantasised وهم پردازی کردن
fantasized وهم پردازی کردن
fantasize وهم پردازی کردن
fantasising وهم پردازی کردن
yarns افسانه پردازی کردن
fantasises وهم پردازی کردن
wordprocessing program برنامه واژه پردازی
versification شاعری قافیه پردازی
settings گیرش صحنه پردازی
yarn افسانه پردازی کردن
oratory فن خطابه سخن پردازی
scientific data processing داده پردازی علمی
bribed رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribing رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribe رشوه پردازی پرداخت نامشروع
She takes great care of her appearance خیلی بسرو وضع خود می پردازی
rated through put ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
prejudices زیان
total losses زیان کل
hurtfulness زیان
damage زیان
prejudice زیان
forfeits زیان
evils زیان
detrime زیان
hazards زیان
hazarding زیان
hazard زیان
disservice زیان
drawbacks زیان
drawback زیان
forfeiture زیان
evil زیان
wash out زیان
scathe زیان
injuring زیان
hurts زیان
ills زیان
loss زیان
lesion زیان
lesions زیان
injure زیان
injures زیان
hurting زیان
hurt زیان
noxiousness زیان
detriment زیان
maleficium زیان
ill زیان
ill- زیان
hazarded زیان
phytobentos ته- زیان
ravaged زیان
ravages زیان
forfeited زیان
disadvantages زیان
ravage زیان
forfeit زیان
ravaging زیان
disadvantage زیان
forfeiting زیان
risk احتمال زیان
lost زیان دیده
sessile benthos کف زیان برجا
perfect loss زیان مطلق
willful misconduct زیان عمدی
suffering ابتلاء زیان
sufferings ابتلاء زیان
malefic زیان اور
risks احتمال زیان
perfect loss زیان خالص
risking احتمال زیان
risked احتمال زیان
nobbeing زیان اور
loses زیان کردن
no known loss زیان نامعلوم
lose زیان کردن
operating loss زیان عملیاتی
to suffer [from] زیان دیدن [از]
partial loss زیان جزئی
nocent زیان رسان
maleficent زیان اور
perfect loss زیان خاص
vagrantbenthos ته زیان جنبا
capital loss زیان سرمایه
cause to sustain a loss زیان رساندن به
harmfulness زیان رسانی
gain or loss سود یا زیان
to do harm زیان رسانیدن
windfall loss زیان اتفاقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com