Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
social approval	تایید اجتماعی
Other Matches
allegation	تایید
corroboration	تایید
acknowledgments	تایید
gracing	تایید
certification	تایید
confirmation	تایید
graces	تایید
graced	تایید
grace	تایید
acknowledgements	تایید
acknowledgement	تایید
allegations	تایید
verification	تایید
approval	تایید
unverified <adj.>	تایید نشده
untested <adj.>	تایید نشده
uninspected <adj.>	تایید نشده
unexamined <adj.>	تایید نشده
unevaluated <adj.>	تایید نشده
unchecked <adj.>	تایید نشده
unaudited <adj.>	تایید نشده
approvingly	به تایید رسیده
approvingly	تایید شده
approved	به تایید رسیده
approved	تایید شده
validity	تایید تصدیق
endorsements	موافقت تایید
endorsement	موافقت تایید
approving	تایید کردن
approves	تایید کردن
approve	تایید کردن
acknowledgement of order	تایید سفارش
confirmative	تایید کننده
confirmer	تایید کننده
vertify	تایید کردن
seconder	تایید کننده
price support	تایید قیمت
insusceptible	تایید ناپذیر
corrobrant	تایید کننده
corroborator	تایید کننده
corroborant	تایید کننده
confirmor	تایید کننده
emphasizing	تایید کردن
agreed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.>	تایید شده
authorized <adj.> <past-p.>	تایید شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	تایید شده
approved <adj.> <past-p.>	تایید شده
allowed <adj.> <past-p.>	تایید شده
agreed <adj.> <past-p.>	تایید شده
allowed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
emphasizes	تایید کردن
emphasized	تایید کردن
gracing	تایید کردن
graced	تایید کردن
acknowledging	تایید کردن
ratifying	تایید کردن
grace	تایید کردن
confirms	تایید کردن
confirm	تایید کردن
ratified	تایید کردن
support	تقویت تایید
ratify	تایید کردن
support	تایید کردن
ratifies	تایید کردن
certifiable	قابل تایید
corroborate	تایید کردن
confirmed	تایید شده
emphasize	تایید کردن
acknowledge	تایید کردن
emphasising	تایید کردن
acknowledges	تایید کردن
emphasises	تایید کردن
corroborated	تایید کردن
corroborates	تایید کردن
corroborating	تایید کردن
supporting	تایید کردن
emphasised	تایید کردن
graces	تایید کردن
approved circuit	مدار تایید شده
assertion	تایید ادعا افهارنامه
confirmable	قابل تایید وتصدیق
confirmation	تایید ازاطلاعات رسیده
self sustained	تایید شده نفس
quality control approval	تایید کنترل کیفیت
security clearance	تایید صلاحیت کردن
support	تایید کردن نگهداری
confirmed location	موضع تایید شده
approved bank	بانک تایید شده
validation	تایید معتبر سازی
verifiable	قابل تصدیق تایید
confirmed location	محل تایید شده دشمن
confirmed letter of credit	اعتبار اسنادی تایید شده
unconfirmed letter of credit	اعتبار اسنادی تایید نشده
validates	تایید اعتبار قانونی کردن
Thank you for the confirmation of your request!	از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
validate	تایید اعتبار قانونی کردن
confirmed by documents <adj.>	تایید شده توسط اسناد
validating	تایید اعتبار قانونی کردن
vouch	اطمینان دادن تایید کردن
validated	تایید اعتبار قانونی کردن
authenticator	تایید کننده اعتبار اسناد
avouch	مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
corroborative	تایید کننده- موید- تقویت امیز
daclare	تایید مجدد شرکت اسب درمسابقه
clearance	پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
institute for	professionals ofcomputer certification موسسه تایید متخصص
ecclesiastics	اجتماعی
ecclesiastic	اجتماعی
public	اجتماعی
the herd instinct	حس اجتماعی
socio economic	اجتماعی
processionary	اجتماعی
communally	اجتماعی
societal	اجتماعی
Republican	اجتماعی
communal	اجتماعی
anti-social	ضد اجتماعی
anti social	ضد اجتماعی
socio political	اجتماعی
social	اجتماعی
Republicans	اجتماعی
O.K.	دکمه OK که برای شروع یا تایید یک عمل به کار می رود
social norm	هنجار اجتماعی
social institution	نهاد اجتماعی
social insurance	بیمه اجتماعی
social organization	سازمان اجتماعی
social outlays	مخارج اجتماعی
social facilitation	تسهیل اجتماعی
social phenomenon	پدیده اجتماعی
social exchange	تبادل اجتماعی
social peace	ارامش اجتماعی
social integration	یکپارچگی اجتماعی
social intelligence	هوش اجتماعی
social mobility	تحرک اجتماعی
social habit	عادت اجتماعی
social milieu	محیط اجتماعی
social health	بهداشت اجتماعی
social medicine	پزشکی اجتماعی
social influence	نفوذ اجتماعی
social hygiene	بهداشت اجتماعی
social maturity	بلوغ اجتماعی
social good	کالاهای اجتماعی
social instinct	غریزه اجتماعی
social lag	پس افتادگی اجتماعی
social inhibition	بازداری اجتماعی
social fission	شکافت اجتماعی
social learning	یادگیری اجتماعی
social need	نیاز اجتماعی
social motive	انگیزه اجتماعی
social maladjustment	ناسازگاری اجتماعی
social immobility	بی تحرکی اجتماعی
social perception	ادراک اجتماعی
socializer	اجتماعی کننده
socialization	اجتماعی شدن
socialization	اجتماعی کردن
social will	اراده اجتماعی
social life	زندگی اجتماعی
social welfare	رفاه اجتماعی
social scientist	کارشناسعلوم اجتماعی
social wealth	ثروت اجتماعی
social type	سنخ اجتماعی
social workers	کارگزار اجتماعی
sociocultural	اجتماعی- فرهنگی
social workers	مددکار اجتماعی
undersocialized	نارس اجتماعی
unsocialized	اجتماعی نشده
sociopsychological	اجتماعی- روانی
sociopolitical	اجتماعی- سیاسی
sociopolitical	اجتماعی وسیاسی
sociogenesis	پدیدایی اجتماعی
social worker	مددکار اجتماعی
socioeconomic	اجتماعی- اقتصادی
social worker	کارگزار اجتماعی
socioeconomic	اجتماعی واقتصادی
social transmission	انتقال اجتماعی
social therapy	درمان اجتماعی
social relations	روابط اجتماعی
social psychology	روانشناسی اجتماعی
social psychiatry	روانپزشکی اجتماعی
social programs	برنامههای اجتماعی
social pressure	فشار اجتماعی
social power	قدرت اجتماعی
social policy	سیاست اجتماعی
social role	نقش اجتماعی
social selection	انتخاب اجتماعی
social theory	نظریه اجتماعی
social system	نظام اجتماعی
social surplus	مازاد اجتماعی
social strcture	ساخت اجتماعی
social status	موقعیت اجتماعی
social status	پایگاه اجتماعی
social situation	موقعیت اجتماعی
social service	خدمات اجتماعی
social self	خود اجتماعی
social evolution	تکامل اجتماعی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com