English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
assertion تایید ادعا افهارنامه
Other Matches
bill of entry افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
manifests افهارنامه
manifesting افهارنامه
manifest افهارنامه
legal notice افهارنامه
official notification افهارنامه
declarations افهارنامه
manifested افهارنامه
declaration افهارنامه
bill of entry افهارنامه ورودی
customs entry form افهارنامه گمرکی
declarations افهار افهارنامه اعلان
declaration افهار افهارنامه اعلان
cargo manifest افهارنامه شرح محموله کشتی
allegation ادعا
averment ادعا
pleas ادعا
plea ادعا
pretension ادعا
pretensions ادعا
protestation ادعا
protestations ادعا
unassuming بی ادعا
assertion ادعا
asseveration ادعا
postulating ادعا
postulates ادعا
postulated ادعا
postulate ادعا
cl ادعا
claimed ادعا
claim ادعا
allegations ادعا
posit ادعا
claims ادعا
claiming ادعا
contended ادعا کردن
asserts ادعا کردن
acclaiming ادعا کردن
asserting ادعا کردن
asserted ادعا کردن
acclaims ادعا کردن
contend ادعا کردن
assert ادعا کردن
contends ادعا کردن
profess ادعا کردن
professes ادعا کردن
claimable قابل ادعا
to put in for ادعا کردن
estopel مانع ادعا
lay claim to ادعا کردن
assertor ادعا کننده
pretense بهانه ادعا
reclaimable ادعا پذیر
assertive ادعا کننده
professed ادعا شده
purporst مفاد ادعا
professing ادعا کردن
bill of indicment ادعا نامه
acclaimed ادعا کردن
pretence بهانه ادعا
pretences بهانه ادعا
pretenses بهانه ادعا
acclaim ادعا کردن
profess ادعا یا افهار کردن
professes ادعا یا افهار کردن
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
pretend to دعوی یا ادعا کردن
professed love محبت ادعا شده
re claim مجددا ادعا کردن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
professing ادعا یا افهار کردن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claim مدعی به مطالبات ادعا کردن
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
bluser out با لاف گزاف ادعا کردن
i do not pretend to sing well من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
waiver صرف نظر کردن از ادعا
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
right of begin حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claiming مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed مدعی به مطالبات ادعا کردن
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
graced تایید
confirmation تایید
acknowledgement تایید
gracing تایید
acknowledgements تایید
acknowledgments تایید
verification تایید
approval تایید
allegation تایید
corroboration تایید
certification تایید
graces تایید
grace تایید
allegations تایید
unverified <adj.> تایید نشده
acknowledge تایید کردن
acknowledging تایید کردن
gracing تایید کردن
acknowledges تایید کردن
untested <adj.> تایید نشده
confirms تایید کردن
grace تایید کردن
uninspected <adj.> تایید نشده
unexamined <adj.> تایید نشده
unevaluated <adj.> تایید نشده
graced تایید کردن
unchecked <adj.> تایید نشده
unaudited <adj.> تایید نشده
graces تایید کردن
confirm تایید کردن
allowed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> تایید شده
authorized <adj.> <past-p.> تایید شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> تایید شده
approved <adj.> <past-p.> تایید شده
allowed <adj.> <past-p.> تایید شده
agreed <adj.> <past-p.> تایید شده
approved <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
corroborate تایید کردن
support تایید کردن
approved تایید شده
ratifying تایید کردن
validity تایید تصدیق
approve تایید کردن
support تقویت تایید
certifiable قابل تایید
insusceptible تایید ناپذیر
supporting تایید کردن
endorsements موافقت تایید
endorsement موافقت تایید
approving تایید کردن
corrobrant تایید کننده
corroborator تایید کننده
ratified تایید کردن
confirmative تایید کننده
confirmed تایید شده
ratifies تایید کردن
ratify تایید کردن
acknowledgement of order تایید سفارش
approvingly به تایید رسیده
confirmer تایید کننده
confirmor تایید کننده
approvingly تایید شده
corroborant تایید کننده
approved به تایید رسیده
approves تایید کردن
emphasizing تایید کردن
corroborating تایید کردن
corroborates تایید کردن
emphasises تایید کردن
emphasised تایید کردن
seconder تایید کننده
social approval تایید اجتماعی
corroborated تایید کردن
vertify تایید کردن
emphasising تایید کردن
emphasize تایید کردن
emphasizes تایید کردن
price support تایید قیمت
emphasized تایید کردن
declaration of trust افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
confirmable قابل تایید وتصدیق
validation تایید معتبر سازی
confirmation تایید ازاطلاعات رسیده
quality control approval تایید کنترل کیفیت
self sustained تایید شده نفس
security clearance تایید صلاحیت کردن
approved circuit مدار تایید شده
verifiable قابل تصدیق تایید
confirmed location موضع تایید شده
support تایید کردن نگهداری
approved bank بانک تایید شده
validated تایید اعتبار قانونی کردن
validates تایید اعتبار قانونی کردن
validate تایید اعتبار قانونی کردن
validating تایید اعتبار قانونی کردن
authenticator تایید کننده اعتبار اسناد
Thank you for the confirmation of your request! از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
confirmed letter of credit اعتبار اسنادی تایید شده
confirmed location محل تایید شده دشمن
vouch اطمینان دادن تایید کردن
unconfirmed letter of credit اعتبار اسنادی تایید نشده
confirmed by documents <adj.> تایید شده توسط اسناد
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
avouch مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
daclare تایید مجدد شرکت اسب درمسابقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com