English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
confirmation تایید ازاطلاعات رسیده
Other Matches
approvingly به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
approved به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
pokes فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poke فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poked فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poking فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
riper رسیده
headed رسیده
ripest رسیده
ripe رسیده
consummating رسیده
mellowed رسیده
mellowing رسیده
mellows رسیده
consummates رسیده
consummated رسیده
consummate رسیده
mellow رسیده
full-fledged بالغ رسیده
new arrived تازه رسیده
floor length رسیده بکف
Inc به ثبت رسیده
fullest بالغ رسیده
full بالغ رسیده
new come تازه رسیده
over ripe زیاد رسیده
culminant باوج رسیده
It's time وقتش رسیده که
overripe بسیار رسیده
ripely بطور رسیده
importing کالای رسیده
import کالای رسیده
climactic باوج رسیده
maturation رسیده شدن
knee high بزانو رسیده
full fledged بالغ رسیده
imported کالای رسیده
in- :رسیده امده
in :رسیده امده
overdue موعد رسیده
in wards کالای رسیده
jack in office رسیده است
ripens رسیده کردن یاشدن
inwards واردات کالای رسیده
intersection point نقطه بهم رسیده
ripen رسیده کردن یاشدن
ripening رسیده کردن یاشدن
ripened رسیده کردن یاشدن
raised to the purple بپایه مترانی رسیده
parvenus تازه بدوران رسیده
nouveau riche تازه بدوران رسیده
grown رسیده جوانه زده
antemortem مرگ زود رسیده
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
aggrieved محنت رسیده مغموم
Did it ever occur to you that … تا کنون بفکرت رسیده که ...
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. جانم به لبم رسیده
nouveaux-riches تازه بدوران رسیده
letterboxes جعبهی نامههای رسیده
letterbox جعبهی نامههای رسیده
jumped-up تازه به دوران رسیده
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
nouveau-riche تازه بدوران رسیده
saturant بحد اشباع رسیده
parvenu تازه بدوران رسیده
indenting سفارش رسیده از خارج
elvis has left the building <idiom> [نمایش به اتمام رسیده]
pensionable وقت بازنشستگی رسیده
bequest ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests ارثی که بنابوصیت رسیده
indents سفارش رسیده از خارج
indent سفارش رسیده از خارج
grace تایید
verification تایید
approval تایید
acknowledgement تایید
corroboration تایید
certification تایید
acknowledgments تایید
acknowledgements تایید
confirmation تایید
gracing تایید
allegations تایید
graced تایید
graces تایید
allegation تایید
paprika میوه رسیده فلفل قرمز
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
syngraph تنظیم کنندگان رسیده باشد
it is high time to go وقت رفتن رسیده است
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
it was at its height به منتهای درجه رسیده بود
the story is at an end استان به پایان رسیده است
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree کاردبه استخوانش رسیده است
paprica میوه رسیده فلفل قرمز
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
he has been put to his trumps کاردبه استخوانش رسیده است
i am nat my last shifts کارد به استخوانم رسیده است
if i had brains <idiom> اگر عقلم رسیده بود
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
seconder تایید کننده
price support تایید قیمت
vertify تایید کردن
social approval تایید اجتماعی
unevaluated <adj.> تایید نشده
unexamined <adj.> تایید نشده
uninspected <adj.> تایید نشده
untested <adj.> تایید نشده
unverified <adj.> تایید نشده
passed <adj.> <past-p.> تایید شده
authorized <adj.> <past-p.> تایید شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> تایید شده
approved <adj.> <past-p.> تایید شده
allowed <adj.> <past-p.> تایید شده
agreed <adj.> <past-p.> تایید شده
unchecked <adj.> تایید نشده
unaudited <adj.> تایید نشده
supporting تایید کردن
emphasising تایید کردن
emphasises تایید کردن
emphasised تایید کردن
ratifying تایید کردن
ratify تایید کردن
confirmative تایید کننده
ratifies تایید کردن
ratified تایید کردن
corroborating تایید کردن
corroborates تایید کردن
emphasize تایید کردن
emphasized تایید کردن
emphasizes تایید کردن
validity تایید تصدیق
approved تایید شده
approvingly تایید شده
acknowledgement of order تایید سفارش
endorsements موافقت تایید
endorsement موافقت تایید
approving تایید کردن
approves تایید کردن
approve تایید کردن
emphasizing تایید کردن
corroborated تایید کردن
corroborate تایید کردن
corrobrant تایید کننده
certifiable قابل تایید
confirmed تایید شده
corroborator تایید کننده
acknowledging تایید کردن
acknowledges تایید کردن
acknowledge تایید کردن
insusceptible تایید ناپذیر
corroborant تایید کننده
support تایید کردن
gracing تایید کردن
graces تایید کردن
graced تایید کردن
confirmer تایید کننده
grace تایید کردن
confirmor تایید کننده
confirms تایید کردن
confirm تایید کردن
support تقویت تایید
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricots دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstarts تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstart تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
Has a letter arrived for me? آیا برای من نامه ای رسیده است؟
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
embryonic membrane ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
I have just received your letter. کاغذت تازه به دستم رسیده است
backtell ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
irreducibility حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
confirmable قابل تایید وتصدیق
self sustained تایید شده نفس
security clearance تایید صلاحیت کردن
quality control approval تایید کنترل کیفیت
validation تایید معتبر سازی
approved circuit مدار تایید شده
support تایید کردن نگهداری
assertion تایید ادعا افهارنامه
verifiable قابل تصدیق تایید
approved bank بانک تایید شده
confirmed location موضع تایید شده
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
priming استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com