Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
As far as I am concerened.
تا آنجا که به من مربوط می شود
as far as I'm concerned
<adv.>
تا آنجا که به من مربوط می شود
so far as I'm concerned
تا آنجا که به من مربوط می شود
Other Matches
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
thereat
<adv.>
در آنجا
subsequently
<adv.>
در آنجا
consequently
<adv.>
در آنجا
at that
[at that provocation]
<adv.>
در آنجا
as a result
<adv.>
در آنجا
thereupon
<adv.>
در آنجا
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
As far as I know . So far as I know.
تا آنجا که من می دانم
Since the day he set foot there .
از روزیکه به آنجا پا نهاد
The situation there is bad.
وضعیت در آنجا بد است.
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies
تا آنجا که تیغم ببرد
According to my lights .
تا آنجا که عقلم قد می دهد
In so far as their taste would go .
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
It took us four days to get there .
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Nobody was there but me.
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
I wI'll get there somehow.
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
Come as quickly as possible.
تا آنجا که می شود زود بیا
Left out of one place and driven away from another.
<proverb>
از آنجا مانده از اینجا رانده .
I happened to be there when ….
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
CERN
یس که www اولین آنجا اختراع شد
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
lover's lane
<idiom>
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
If it ( ever ) comes to that .
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
Can I get there on foot?
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
We were there just to make up numbers.
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
He has always lived there.
او همیشه آنجا زندگی کرده است.
factory
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
Not that I remember .
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
factories
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
almonry
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
There they were in all their finery.
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing has changed there.
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
You can't get there other than by foot.
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Hotel accommodation is rather expensive there.
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
Nothing on earth will induce him to go there again.
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
Where the carcass is there the ravens will collect together.
<proverb>
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
switching
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
to make every effort
تک و پوی زدن
[به هر دری زدن]
تا آنجا که امکان پذیر باشد
stationed
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stations
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
conventional RAM
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Oriental rug
فرش شرقی
[از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.]
pertinent
مربوط به
related
مربوط
for
مربوط به
correspondents
مربوط به
coherent
مربوط
correspondent
مربوط به
eight bit system
مربوط به یک
pertinent
مربوط
curatorial
مربوط به
hydraulic
مربوط به اب
germane
مربوط
affined
مربوط
irrelevant
نا مربوط
as for
مربوط به
apposite
مربوط
caprine
مربوط به بز
condequent
مربوط
pertaining
مربوط به
lineal
مربوط به خط
coordinate
مربوط
cretaceous
مربوط به گچ
proper
مربوط
relevant
مربوط
pertinenet
مربوط
vespertinal
مربوط به شب
zibelline
مربوط به سمور
American
مربوط بامریکا
Americans
مربوط بامریکا
circumstantial
مربوط به موقعیت
baronial
مربوط به بارون
ovarian
مربوط به تخمدان
nautical
مربوط به کشتیرانی
woodsy
مربوط به جنگل
nasal
مربوط به بینی
textual
مربوط به متن یا نص
commercial
مربوط به تجارت
municipal
مربوط به شهرداری
familial
مربوط به خانواده
yester
مربوط به دیروز
attached
مربوط متعلق
valedictory
مربوط به خداحافظی
military
مربوط به نظام
nutritional
مربوط بهتغذیه
fractional
مربوط به بخشها
fractional
مربوط به بخشهایی
concern
مربوط بودن به
adulterous
مربوط به زنا
villatic
مربوط به دهکده
agrologic
مربوط بخاکشناسی
aguish
مربوط به تب و لرز
aluminous
مربوط به الومینیوم
amazonian
مربوط به امازونها
ameba
مربوط به امیب
vespertine
مربوط به شب شبانه
vindicative
مربوط به توجیه
achaian
مربوط به اخائیه
achaean
مربوط به اخائیه
concerns
مربوط بودن به
dependent
مربوط محتاج
outbound
مربوط به خارج
racing
مربوط بمسابقه
fossil
مربوط بادوارگذشته
fossils
مربوط بادوارگذشته
weaponary
مربوط به اسلحه
acetarious
مربوط به سالاد
ameban
مربوط به امیب
surgical
مربوط به جراحی
aeronautical
مربوط به فضانوردی
anal
مربوط به مقعد
acrobatic
مربوط به بندبازی
speculative
مربوط به اندیشه
technological
مربوط به فناوری
technologically
مربوط به فناوری
geriatric
مربوط به پیری
What do I care?
به من چه مربوط است؟
existential
مربوط به هستی
budgetary
مربوط به بودجه
affiliate
مربوط ساختن
affiliated
مربوط ساختن
affiliates
مربوط ساختن
affiliating
مربوط ساختن
retired
مربوط به بازنشستگی
electrically
مربوط به الکتریسیته
centenarian
مربوط به قرن
centenarians
مربوط به قرن
aesthetically
مربوط به علم
ceremonial
مربوط به جشن
ceremonials
مربوط به جشن
matrimonial
مربوط به ازدواج
marital
مربوط به زناشویی
testamentary
مربوط به وصیتنامه
psychiatric
مربوط به روانپزشکی
What's it to you?
<idiom>
به تو چه؟
[به تو چه مربوط است؟]
aesthetic
مربوط به علم
astrological
مربوط به نجوم
meteorological
مربوط به هواسنجی
feminine
مربوط به جنس زن
my
مربوط بمن
nuclear
مربوط به اتمی
thematic
مربوط بموضوع
congressional
مربوط به کنگره
sartorial
مربوط به خیاطی
shipboard
مربوط به ناو
four dimensional
مربوط به بعدچهارم
gallinaceous
مربوط بماکیان
garlicky
مربوط به سیر
genethliac
مربوط به طالع
glossal
مربوط به زبان
glyptic
مربوط به حکاکی
goidelic
مربوط بسلت
haemic
مربوط بخون
fistulous
مربوط به ناسور
filiate
مربوط ساختن
faunae
مربوط به جانوران
pertain to
مربوط بودن به
dictoral
مربوط به دکتری
divisional
مربوط به تقسیم
domiciliary
مربوط به خانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com