English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (7 milliseconds)
English Persian
Not that I remember . تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
Other Matches
psilanthropism عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropy عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
We've never had it so good. <idiom> وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
chance medley ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
to prove an a اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
necessaries در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
deferred exit انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
so اینطور
thus اینطور
Thus . this way. اینطور
So that is how it goes . که اینطور
like this اینطور
this way اینطور
in such a way [manner] <adv.> به اینطور
like that بدینگونه اینطور
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
write this way اینطور بنویسید
so and so اینطور وانطور
so-and-so اینطور وانطور
quite so دقیقا اینطور
It seems as if. . . . اینطور به نظر میا ید که...
So it appears ( looks , seems ) that … اینطور بنظر می آید که ...
I suppose so, yes. من اینطور حدس می زنم. بله.
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
This is generally like that. به طور کلی اینطور است .
Is that so ?You dont say. چه میگه ( جدا"اینطور است )
He told me in so many words . عینا" اینطور برایم گفت
i shoudel hardly think so گمان نمیکنم اینطور باشد
Looks that way, doesn't it? اینطور به نظر می رسد نه؟ [اصطلاح روزمره]
Boys will be boys. پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
It is in the nature of things. این موضوع ذاتا اینطور است.
wellŠwhat of it? بسیار خوب فرض میکنیم اینطور باشد
i give you my world for it قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
consequently <adv.> در آنجا
at that [at that provocation] <adv.> در آنجا
thereupon <adv.> در آنجا
thereat <adv.> در آنجا
subsequently <adv.> در آنجا
as a result <adv.> در آنجا
As far as I know . So far as I know. تا آنجا که من می دانم
The situation there is bad. وضعیت در آنجا بد است.
so far as I'm concerned تا آنجا که به من مربوط می شود
as far as I'm concerned <adv.> تا آنجا که به من مربوط می شود
According to my lights . تا آنجا که عقلم قد می دهد
In so far as their taste would go . تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies تا آنجا که تیغم ببرد
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
As far as I am concerened. تا آنجا که به من مربوط می شود
Since the day he set foot there . از روزیکه به آنجا پا نهاد
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
Come as quickly as possible. تا آنجا که می شود زود بیا
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
I happened to be there when …. اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
Left out of one place and driven away from another. <proverb> از آنجا مانده از اینجا رانده .
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
Nobody was there but me. هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
factories ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
Can I get there on foot? آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
We were there just to make up numbers. ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
It is improper to go there uninvited. ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
He has always lived there. او همیشه آنجا زندگی کرده است.
lover's lane <idiom> جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
If it ( ever ) comes to that . اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
almonry [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
Nothing has changed there. آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
You can't get there other than by foot. به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
false selvage شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
switching نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
trap نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
voices کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
to make every effort تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
stationed میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
station میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stations میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
conventional RAM این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Oriental rug فرش شرقی [از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com