| Total search result: 99 (3 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| Not that I remember . |
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده ) |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| psilanthropism |
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده |
| psilanthropy |
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده |
| We've never had it so good. <idiom> |
وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است. |
| chance medley |
ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است |
| to prove an a |
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده |
| necessaries |
در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد |
| deferred exit |
انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند |
| so |
اینطور |
| thus |
اینطور |
| Thus . this way. |
اینطور |
| So that is how it goes . |
که اینطور |
| like this |
اینطور |
| this way |
اینطور |
| in such a way [manner] <adv.> |
به اینطور |
| like that |
بدینگونه اینطور |
| Such is not the case . That is not so. |
اینطور نیست |
| Please write it like this (this way). |
اینطور بنویسید |
| write this way |
اینطور بنویسید |
| so and so |
اینطور وانطور |
| so-and-so |
اینطور وانطور |
| quite so |
دقیقا اینطور |
| It seems as if. . . . |
اینطور به نظر میا ید که... |
| So it appears ( looks , seems ) that … |
اینطور بنظر می آید که ... |
| I suppose so, yes. |
من اینطور حدس می زنم. بله. |
| Supposing that is the case . |
بفرض اینکه اینطور باشد |
| This is generally like that. |
به طور کلی اینطور است . |
| Is that so ?You dont say. |
چه میگه ( جدا"اینطور است ) |
| He told me in so many words . |
عینا" اینطور برایم گفت |
| i shoudel hardly think so |
گمان نمیکنم اینطور باشد |
| Looks that way, doesn't it? |
اینطور به نظر می رسد نه؟ [اصطلاح روزمره] |
| Boys will be boys. |
پسرها حالا دیگه اینطور هستند. |
| It is in the nature of things. |
این موضوع ذاتا اینطور است. |
| wellŠwhat of it? |
بسیار خوب فرض میکنیم اینطور باشد |
| i give you my world for it |
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید |
| consequently <adv.> |
در آنجا |
| at that [at that provocation] <adv.> |
در آنجا |
| thereupon <adv.> |
در آنجا |
| thereat <adv.> |
در آنجا |
| subsequently <adv.> |
در آنجا |
| as a result <adv.> |
در آنجا |
| As far as I know . So far as I know. |
تا آنجا که من می دانم |
| The situation there is bad. |
وضعیت در آنجا بد است. |
| so far as I'm concerned |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
| as far as I'm concerned <adv.> |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
| According to my lights . |
تا آنجا که عقلم قد می دهد |
| In so far as their taste would go . |
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد |
| To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies |
تا آنجا که تیغم ببرد |
| Have you been there recently (lately) |
تازگیها آنجا رفته ای ؟ |
| As far as I am concerened. |
تا آنجا که به من مربوط می شود |
| Since the day he set foot there . |
از روزیکه به آنجا پا نهاد |
| I wI'll get there somehow. |
یکجوری خودم را آنجا می رسانم |
| Come as quickly as possible. |
تا آنجا که می شود زود بیا |
| It took us four days to get there . |
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم |
| I happened to be there when …. |
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه … |
| Left out of one place and driven away from another. <proverb> |
از آنجا مانده از اینجا رانده . |
| CERN |
یس که www اولین آنجا اختراع شد |
| Nobody was there but me. |
هیچکسی غیر از من آنجا نبود. |
corn-effect |
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود |
| to let it get to that point |
اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد |
| factories |
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند |
| factory |
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند |
| Can I get there on foot? |
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟ |
| We were there just to make up numbers. |
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم |
| It is improper to go there uninvited. |
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست |
He has always lived there. |
او همیشه آنجا زندگی کرده است. |
| lover's lane <idiom> |
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند |
| to turn around |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
| to turn back |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
| If it ( ever ) comes to that . |
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد |
| There they were in all their finery. |
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند. |
almonry |
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.] |
| Nothing has changed there. |
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است. |
| Hotel accommodation is rather expensive there. |
قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است. |
Nothing on earth will induce him to go there again. |
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد. |
| You can't get there other than by foot. |
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت. |
false selvage |
شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.] |
| Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> |
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند. |
| window |
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند |
| switching |
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند |
| stopped |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| stopping |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| main |
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند |
| His sculptures blend into nature as if they belonged there. |
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند. |
| trap |
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند |
| stop |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| stops |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| to lock somebody [yourself] out [of something] |
در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده] |
| voices |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
| voice |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
| voicing |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
| to make every effort |
تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد |
| stationed |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
| station |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
| stations |
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند |
| conventional RAM |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
| conventional memory |
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند |
| colony |
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند |
Oriental rug |
فرش شرقی [از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.] |