English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (5 milliseconds)
English Persian
palish تا اندازهای رنگ پریده
Other Matches
whey faced ادم رنگ پریده رنگ پریده
insomuch به اندازهای که
in somewise تا اندازهای
in amanner تا اندازهای
somedeal تا اندازهای
somewise تا اندازهای
in a sense تا اندازهای
in a way تا اندازهای
part way تا اندازهای
whitish تا اندازهای سفید
voluntary savings پس اندازهای اختیاری
rawish تا اندازهای خام
something تا اندازهای قدری
flattish تا اندازهای پهن
coldish تا اندازهای سرد
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
metric اندازهای استاندارد یامعیارمتری متری
he is something of a musician تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
chipped لب پریده
chipped پریده
ell نام اندازهای که در انگلیس نزدیک 511 سانتیمتر است
opera bouffe اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
paly پریده رنگ
pasty faced رنگ پریده
sallowish رنگ پریده
whey face رنگ پریده
off shade رنگ پریده
palest رنگ پریده
ghastly رنگ پریده
luridly رنگ پریده
lurid رنگ پریده
pale رنگ پریده
pallid رنگ پریده
wanly رنگ پریده
wan رنگ پریده
paler رنگ پریده
platinum metal ترکیب نیکل و روی و مس که تا اندازهای خواص پلاتین راپیدا میکند
short clothes جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
to look pale رنگ پریده بودن
palest رنگ پریده شدن
whey face ادم رنگ پریده
paler رنگ پریده شدن
pale رنگ پریده شدن
peaked رنگ پریده نزار
blanches رنگ پریده کردن
chip لپ پریده کردن یا شدن
palely بطور رنگ پریده
pallidly بطور رنگ پریده
chips لپ پریده کردن یا شدن
blanch رنگ پریده کردن
blanched رنگ پریده کردن
short coats جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
wanly رنگ پریده شدن یا کردن
The plate is chipped. لبه بشقاب پریده است
wan رنگ پریده شدن یا کردن
cadaverous دارای رنگ پریده و مرده
colourless رنگ پریده غیر جالب
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
colorless رنگ پریده غیر جالب
blanches رنگ پریده یاسفید شدن سفیدکردن
blanched رنگ پریده یاسفید شدن سفیدکردن
blanch رنگ پریده یاسفید شدن سفیدکردن
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
to chip [to chop off] لپ پریده شدن [کردن] [با ضربه جدا کردن] [تکه تکه یا ریز ریز کردن]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com