Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
Search result with all words
shelf life
تاریخ مصرف
minimum durability date
[MDD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
best-by date
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
best-before date
[BBD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
Other Matches
backdated
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
date
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
dates
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
hagiology
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
protohistory
تاریخ ماقبل تاریخ
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
with effect from
از تاریخ ...
date
[appointment]
تاریخ
undated
بی تاریخ
no date
بی تاریخ
appointment
تاریخ
as from
از تاریخ ,
era
تاریخ
coetaneous
هم تاریخ
coeval
هم تاریخ
appointed day
تاریخ
as of
از تاریخ
eras
تاریخ
dateless
بی تاریخ
dates
تاریخ
dates
[appointments]
تاریخ ها
history
تاریخ
histories
تاریخ
appointments
تاریخ ها
appointed days
تاریخ ها
date
تاریخ
current date
تاریخ جاری
datable
تاریخ گذاردنی
out of date
از تاریخ گذشته
historians
تاریخ نویس
date of birth
تاریخ تولد
completion date
تاریخ تکمیل
system date
تاریخ سیستم
historians
تاریخ گزار
historian
تاریخ گزار
historian
تاریخ نویس
Ancient history
تاریخ باستان
creation date
تاریخ افرینش
creation date
تاریخ ایجاد
maturity date
تاریخ سررسید
stale cheque
چک تاریخ گذشته
modern history
تاریخ معاصر
historicity
تاریخ گرایی
closing date
تاریخ انقضاء
value date
تاریخ ارزش
literary history
تاریخ ادبیات
acceptance date
تاریخ قبولی
julain date
تاریخ ژولین
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
in chronological order
به ترتیب تاریخ
natural history
تاریخ طبیعی
epochs
مبدا تاریخ
the date was not specified
تاریخ ان معلوم
chronogram
ماده تاریخ
termination date
تاریخ پایان
prehistory
پیش تاریخ
maintenance history
تاریخ تعمیرات
dateable
تاریخ گذاردنی
backdating date
پیش تاریخ
epoch
مبدا تاریخ
basic date
تاریخ ترفیع
chronological
به ترتیب تاریخ
postdate
تاریخ ماقبل
postdated
تاریخ ماقبل
postdates
تاریخ ماقبل
postdating
تاریخ ماقبل
due date
تاریخ تادیه
due date
تاریخ سررسید
delivery date
تاریخ تحویل
economic history
تاریخ اقتصادی
expiry date
تاریخ انقضاء
expiration date
تاریخ انقضا
date
نخل تاریخ
effective date
تاریخ اجرا
dated
تاریخ دار
dateline
تاریخ گذاری
dates
نخل تاریخ
prehistory
ماقبل تاریخ
date of acquisition
تاریخ خریداری
date of maturity
تاریخ سررسید
natural historian
تاریخ نویس
date of maturity
تاریخ انقضاء
date of issuance
تاریخ صدور
date of shipment
تاریخ حمل
date in issuing
تاریخ صدور
cryptodate
کلید تاریخ رمز
letter of even date
نامه همین تاریخ
value date
تاریخ اجرا والور
dateable
قابل تعیین تاریخ
date time group
گروه تاریخ و زمان
expiry date of the credit
تاریخ انقضای اعتبار
of even date
دارای همان تاریخ
datable
قابل تعیین تاریخ
from the date on wards
از این تاریخ به بعد
completion date
تاریخ انجام کار
medizeval history
تاریخ قرون وسطی
azoic
دوران ماقبل تاریخ
dateline
محل تاریخ گذاری
the christian era
مبدا تاریخ میلادی
up to now
تا کنون تا این تاریخ
morphology
تاریخ تحولات لغوی
historical determinism
اعتقاد به جبر تاریخ
misdate
تاریخ غلط گذاشتن
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
prehistoric times
ازمنه ماقبل تاریخ
hagiologist
نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
back dated
پیش تاریخ شده
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
post date
پیش تاریخ کردن
post date
تاریخ اینده گذاشتن
historically
بشکل تاریخ دراوردن
chronological
دارای تسلسل تاریخ
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
chronologically
به ترتیب زمان یا تاریخ
the Classical World
[the Ancient World]
جهان باستانی
[تاریخ]
Antiquity
جهان باستانی
[تاریخ]
An Out line of European history .
کلیات تاریخ اروپ؟
landmarks
نقطه تحول تاریخ
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
landmark
نقطه تحول تاریخ
The prehistoric creatures .
موجودات ماقبل تاریخ
historian
تاریخ دان مورخ
Date and place of departure.
تاریخ ؟ محل حرکت
to go down in history
در تاریخ ثبت شدن
eras
اغاز تاریخ عصر
historic
معروف مبنی بر تاریخ
era
اغاز تاریخ عصر
historians
تاریخ دان مورخ
effective date
تاریخ شروداجرای دستورالعمل
even
دارای همان تاریخ
What is todays date ?
تاریخ امروز چیست ؟
dates
تاریخ روز و ماه و سال
A prehistoric fossil.
یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
phylogeny
تاریخ نژادی جانور یا گیاه
exergue
جای تاریخ سکه یا مدال
date
تاریخ روز و ماه و سال
write-ups
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
mythologically
از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
basic date
تاریخ شروع خدمت در هردرجه
write up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
From the historic times.
اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
Date of departure . Departure date.
تاریخ عزیمت (روز حرکت )
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
post dating an instrument
تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
data break
تاریخ تعویض کلید رمز
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
cryptodate
تاریخ استفاده از کلید رمز
naturalistic
وابسته به تاریخ علوم طبیعی
international date line
خط بین المللی تغییر تاریخ
broch
[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
to dungeon somebody
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
mammoths
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
assyriologist
متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
The rental agreement has exprired.
تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
historify
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
chronicling
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
assyriology
مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
chronicles
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicle
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
mammoth
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
expense
مصرف
usage
مصرف
usages
مصرف
overall consumption
مصرف کل
consumerism
مصرف
extravagant
مصرف
income consumption curve
مصرف
aggregate consumption
مصرف کل
disposal
مصرف
consumption
مصرف
wasters
مصرف
waster
مصرف
wasteful
مصرف
expenditure
مصرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com