Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
Other Matches
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
kilns
تنور
furnaces
تنور
furnace
تنور
kiln
تنور
ovens
تنور
oven
تنور
chimney flow
سوراخ تنور
coke oven
تنور ذغالی
oven dry
در تنور خشک کردن
basset horn
قره نی دارای صدای تنور
make hay while the sun shines
<proverb>
تا تنور گرم است نان را بچسبان
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
shall
باید
to have to
باید
should
باید
outh
باید
in due f.
باید
the f. of a table
باید
must
باید
maun
باید
ought
باید
there is a rule that...
که باید.....
i ougth to go
باید بروم
it is necessary to go
باید رفت
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
i must go
باید بروم
i ought to go
باید بروم
i ougth to go
باید رفت
how shall we proceed
چه باید کرد
it is to be noted that
باید دانست که
you must know
باید بدانید
one must go
باید رفت
ought
باید وشاید
it is necessary for him to go
باید برود
as it deserves
چنانکه باید
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
you must go
شما باید بروید
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
I must leave at once.
باید فورا بروم.
prettily
بخوبی چنانکه باید
you might have come
باید امده باشید
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
enow
بسنده انقدرکه باید
chicane
مانعی که باید دور زد
he must have gone
باید رفته باشد
meetly
چنانکه باید و شاید
comme il faut
چنانکه باید وشاید
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
it is to be noted that
باید توجه کردکه
he needs must go
ناچار باید برود
shall i go?
ایا باید بروم
the needful
انچه باید کرد
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
loads
کاری که باید انجام شود
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
load
کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
backlog
کاری که باید انجام شود
backlogs
کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
You can't refuse me that !
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
I must make an early morning start.
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
proportional tax
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
vertical
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
shifted
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
queues
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
They must give not less than 2 weeks' notice.
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com