English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Other Matches
bargaining معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
Go ahead! انجام بدهید دیگه!
course of dealing زمان انجام معامله
to carry out a transaction معامله ای انجام دادن
bootleg معامله قاچاقی انجام دادن
To buy a pig in a poke. چشم بسته معامله ای را انجام دادن
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
package deal معامله کلی معامله چکی
package deals معامله کلی معامله چکی
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
rub it in به خوردش بدهید
send a letter کاغذ بدهید
oyez گوش بدهید
hsd it out بدهید دندان را بکنند
pay a way the sheet کاغذ را بدهید بیاید
muster up your courage جرات بخود بدهید
give it a twist انرا پیچ بدهید
had it trans ted بدهید ترجمه کنند
listen to me بمن گوش بدهید
PLease let me know(notiffy me). لطفا" به من خبر بدهید
go head ادامه بدهید بفرماید
give your v to برای اورای بدهید
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
Please give me this one . این یکی را لطفا" بدهید
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
Please give me four more. چهار تای دیگر به من بدهید
Press the elevator button. تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
Please give the other foot . لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Two coffees please . لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Can you give me an estimate? ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you lend me ... آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
Can you give me the key, please? لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
repondez s'il vous plait [RSVP] لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
please reply لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
Can you get it repaired? آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Please let me take a share in the expenses. اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
Could you clarify that for me? می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
Allow me to chew it over in my mind . اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
midnight فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
Could we have a plate for the child? آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
Can you show me on the map where I am? آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
Let me back up and explain how ... به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
trucking معامله
dealing معامله
transactor معامله گر
treament معامله
truckman معامله گر
transaction معامله
trucked معامله
truck معامله
trucks معامله
sells معامله
selling معامله
sell معامله
penny worth معامله
negotiations معامله
negotiation معامله
bargained معامله
transactions معامله
bargaining معامله
bargains معامله
bargain معامله
bargained معامله باصرفه
options اختیار معامله
unconscionable bargain معامله نامعقول
ventured معامله قماری
to do business معامله کردن
short sale معامله سلف
trucked معامله کردن
venturing معامله قماری
ventures معامله قماری
trucking معامله کردن
not negotiable غیرقابل معامله
retorsion معامله به مثل
trucks معامله کردن
option اختیار معامله
negotiators طرف معامله
chap معامله کردن
venture معامله قماری
swapped معامله پایاپای
reciprocity معامله به مثل
trade in for معامله کردن
valid transaction معامله صحیح
swopped معامله پایاپای
swap معامله پایاپای
object of transaction مورد معامله
bargains معامله باصرفه
reciprocity معامله بمثل
reciprocation معامله متقابله
swops معامله پایاپای
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
hedgehoggy سخت معامله
swopping معامله پایاپای
invitation to treat دعوت به معامله
swaps معامله پایاپای
reciprocal treatment معامله متقابله
negotiator طرف معامله
merchantable قابل معامله
truck معامله کردن
reason for a transaction جهت معامله
performance انشاء معامله
performances انشاء معامله
collective bargaining معامله جمعی
transacts معامله کردن
transacting معامله کردن
transacted معامله کردن
transact معامله کردن
credit sale اعتبار در معامله
speculative معامله قماری
unauthorized transaction معامله فضولی
dealing in futures معامله سلف
deals معامله کردن
deals حد معامله کردن
do business معامله کردن
strike a bargain معامله کردن
deal معامله کردن
deal حد معامله کردن
sell-outs معامله کردن
bargaining معامله باصرفه
terms of trade شرایط معامله
negotiable قابل معامله
dealing خریدوفروش و معامله
intercourse مراوده معامله
dealt حد معامله کردن
arbitrage معامله به سود
an nucertain transaction معامله غرری
private treaty معامله خصوصی
package deal معامله یکجا
spot transaction معامله نقدی
package deals معامله یکجا
arbitrage معامله با منفعت
to make a market of معامله کردن
cause of a transaction جهت معامله
sell-out معامله کردن
truckage مبادله معامله
barterer معامله گر پایاپای
sell out معامله کردن
fictitious transaction معامله صوری
treater طرف معامله
transaction on change معامله در بورس
forward dealing معامله به وعده
forward purchase معامله سلف
to take معامله قماری
bargain معامله باصرفه
You need to take care to differentiate between facts and opinions [ differentiate facts from opinions] . شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید [حقایق را از نظرات تشخیص بدهید] .
reciprocate معامله بمثل کردن
reciprocates معامله متقابله کردن
retail trade معامله بصورت جزئی
to declare off قطع معامله کردن با
venture مخاطره معامله قماری
bargaining قرارداد معامله بستن
ventured مخاطره معامله قماری
bargained قرارداد معامله بستن
bargaining چانه زنی در معامله
bargain قرارداد معامله بستن
to take مخاطره معامله قماری
A cash ( credit ) transaction . معامله نقدی ( اعتباری )
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
treatments طرز عمل معامله
bartered پایاپای معامله کردن
to deal in futures معامله سلف کردن
to deal in futures معامله پیش کردن
to buy a pig in a poke معامله سربسته کردن
reciprocate معامله متقابله کردن
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
dealing داد و ستد معامله
bargain چانه زنی در معامله
reciprocated معامله بمثل کردن
reciprocated معامله متقابله کردن
sale short معامله سلف کردن
venturing مخاطره معامله قماری
reciprocates معامله بمثل کردن
barters پایاپای معامله کردن
ventures مخاطره معامله قماری
bartering پایاپای معامله کردن
bargained چانه زنی در معامله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com