English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (10 milliseconds)
English Persian
Go while the going is good . تا فرصت با قی است برو
Search result with all words
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
shot فرصت ضربت توپ بازی
shots فرصت ضربت توپ بازی
space فرصت
spaces فرصت
leisure فرصت مجال
time فرصت مجال
time فرصت
time فرصت موقع
timed فرصت مجال
timed فرصت
timed فرصت موقع
times فرصت مجال
times فرصت
times فرصت موقع
opportunities فرصت
opportunity فرصت
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
extra کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extras کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
deliberate با فرصت
deliberate عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated با فرصت
deliberated عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberates با فرصت
deliberates عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberating با فرصت
deliberating عملیات با فرصت پیش بینی شده
char فرصت
charring فرصت
chars فرصت
opportunist فرصت طلب
deliberation فرصت
deliberations فرصت
breather فرصت
breathers فرصت
deadline سررسید اخرین فرصت
deadlines سررسید اخرین فرصت
season فرصت
seasoned فرصت
seasons فرصت
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
occasion فرصت مناسب
occasion فرصت
occasioned فرصت مناسب
occasioned فرصت
occasioning فرصت مناسب
occasioning فرصت
occasions فرصت مناسب
occasions فرصت
opportunism فرصت طلبی
underdog فرصت برد به حریف ندادن
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
lurk درانتظار فرصت بودن
lurked درانتظار فرصت بودن
lurking درانتظار فرصت بودن
lurks درانتظار فرصت بودن
chance فرصت مجال
chance فرصت بل گرفتن
chance فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced فرصت مجال
chanced فرصت بل گرفتن
chanced فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances فرصت مجال
chances فرصت بل گرفتن
chances فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chancing فرصت مجال
chancing فرصت بل گرفتن
chancing فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
at leisure فرصت دار
at one's leisure سر فرصت
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
betimes در اولین فرصت
breathing gap فرصت سر خاراندن
chare فرصت
closing date اخرین روز اخرین فرصت
deliberate attack تک با فرصت
deliberate breaching پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberate breaching نفوذ با فرصت در میدان مین
deliberate breaching نفوذ با فرصت
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
deliberate defense پدافند با فرصت
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
Other Matches
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
oportunity فرصت
foot in the door <idiom> گشایش یا فرصت
vantage تفوق فرصت
tidewaiter درانتظار فرصت
opportunity cost هزینه فرصت
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
market opportunity فرصت بازار
head start فرصت برتری
head starts فرصت برتری
last-ditch آخرین فرصت
make time فرصت کردن
get a break <idiom> فرصت داشتن
tidewaiter مترصد فرصت
snapat the chance فرصت را در اغوش بگیر
he seized upon the chance فرصت راغنیمت شمرد
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
to cathan an opportunity فرصت راغنیمت شمردن
to miss the buy فرصت را ازدست دادن
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
watch one's time مراقب فرصت بودن
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
miss out on <idiom> ازدست دادن فرصت
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . این فرصت را از دست ندهید
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
temporizer فرصت طلب ومسامحه کار
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
Before it is too late . while one has the chance . اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
to give one his revenge فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
I had no opportunity to discuss the matter . فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
i do it at odd moments هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com