Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
It is some distance to the school .
تا مدرسه فاصله زیاد است
Other Matches
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
easily
بردن با فاصله زیاد
thick
با فاصله زیاد از دوسطح
thicker
با فاصله زیاد از دوسطح
thickest
با فاصله زیاد از دوسطح
to space out
زیاد فاصله دادن گشادترکردن
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
spread
فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
spreads
فاصله زیاد بین مدافعان عرض شاخهای گوزن
shim
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
point blank range
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval
فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
spaces
فاصله دادن فاصله داشتن
space
فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
academies
مدرسه
school age
سن مدرسه
schoolmates
هم مدرسه
school mate
هم مدرسه
academy
مدرسه
school fellow
هم مدرسه
school
مدرسه
schoolmate
هم مدرسه
schools
مدرسه
truancy
مدرسه گریزی
preliminary school
مدرسه ابتدائی
prep
مدرسه مقدماتی
school counselor
مشاور مدرسه
janitors
راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
janitor
فراش مدرسه
janitors
فراش مدرسه
janitor
راهنمای مدرسه راهنمای مدرسه
philosophy of the lyceum
فلسفه مدرسه
secondery school
مدرسه متوسطه
school phobia
مدرسه هراسی
schoolyard
حیاط مدرسه
schoolteachers
معلم مدرسه
schoolteacher
معلم مدرسه
schoolgirls
دختر مدرسه
schoolgirl
دختر مدرسه
schoolwork
درس مدرسه
unschooled
مدرسه نرفته
technical school
مدرسه فنی
satchels
کیف مدرسه
schoolyard
محوطهی مدرسه
schoolyards
حیاط مدرسه
schoolyards
محوطهی مدرسه
school truancy
مدرسه گریزی
schoolma'am
مدیره مدرسه
schoolmarm
مدیره مدرسه
senior high school
مدرسه متوسطه
drop out (of school)
<idiom>
ترک مدرسه
satchel
کیف مدرسه
summer schools
مدرسه تابستانی
school
تحصیل در مدرسه
schools
تحصیل در مدرسه
school shooting
تیراندازی در مدرسه
schooling
مدرسه رفتن
private school
مدرسه ملی
private schools
مدرسه ملی
grammar schools
مدرسه ابتدایی
grade school
مدرسه ابتدایی
grammar school
مدرسه ابتدایی
summer school
مدرسه تابستانی
head master
مدیر مدرسه
trade school
مدرسه حرفهای
trade schools
مدرسه حرفهای
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
high school
مدرسه متوسطه دبیرستان
schooltime
ساعات درس مدرسه
faculties
اولیای مدرسه دانشکده
scholastic
اقتصادی مدرسه ایها
faculty
اولیای مدرسه دانشکده
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
play hooky
<idiom>
از مدرسه یا کار دررفتن
The last school day.
آخرین روز مدرسه
He ran away from scool .
از مدرسه فرار کرد
junior college
مدرسه فوق دیپلم
finshing school
مدرسه تکمیلی دختران
high schools
مدرسه متوسطه دبیرستان
subprincipal
معاون رئیس مدرسه
technical college
مدرسه عالی فنی
prep
مدرسه ابتدایی دبستان
theological school
مدرسه علوم دینی
reform school
مدرسه تهذیب اخلاقی
seminaries
مدرسه علوم دینی
technical colleges
مدرسه عالی فنی
the school is out
مدرسه تعطیل است
school readiness
امادگی ورود به مدرسه
seminary
مدرسه علوم دینی
school of tecnology
مدرسه عالی فنی
schoolmaster
نافم مدرسه مکتب دار
industrial school
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
alma mater
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
parochial school
مدرسه وابسته به کلیسای بخش
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
to be excused
[from work or school]
معاف بودن
[از کار یا مدرسه]
schoolmasters
نافم مدرسه مکتب دار
PTA
مخفف انجمن خانه و مدرسه
PTA's
مخفف انجمن خانه و مدرسه
nursery school
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
This is the site for a new scool .
اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
Children start school at the age of 7.
بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
schoolmasters
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
public school
دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
It reminds me of my schooldays .
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
old school tie
کراوات ویژهی دانش آموزان هر مدرسه
nursery schools
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
schoolmaster
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
The boy is fresh from school.
پسرک تازه مدرسه راتمام کرده
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
alma mater
مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
advisee
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
grader
جاده صاف کن شاگرد مدرسه ابتدایی یامتوسطه
whipping boy
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
schoolastic
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
schoolman
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
juniorate
مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
space bar
فاصله زن
lengths
فاصله
hiatus
فاصله
tele
فاصله
single space
تک فاصله تو هم
distance
فاصله
blank character
فاصله
head space
فاصله سر
en dash
خط فاصله ان
intermezzo
فاصله
diastema
فاصله
interval
فاصله
ranges
فاصله
ranged
فاصله
range
فاصله
per saltum
بی فاصله
length
فاصله
intermittence
فاصله
distances
فاصله
discontinuance
فاصله
interregnum
فاصله
unremittingly
بی فاصله
interregna
فاصله
spaces
فاصله
spaces
جا فاصله
gaps
فاصله
spacing
فاصله
gap
فاصله
interregnums
فاصله
equidistant
هم فاصله
blankest
فاصله
em dash
خط فاصله ام
clearance
فاصله
space
جا فاصله
space
فاصله
blank
فاصله
interval
فاصله زمانی
interval
فاصله تاکتیکی
piston clearnce
فاصله پیستون
period
فاصله زمان
polar distance
فاصله قطبی
time period
فاصله زمان
period/stretch/lapse of time
فاصله زمان
time span
فاصله زمان
clearance
فاصله باز
river
فاصله سفید
rivers
فاصله سفید
mode interval
فاصله نما
normal interval
فاصله معمولی صف
dutter
فاصله ستونها
distance meter
فاصله سنج
gulf
فاصله زدوری
infighting
نبرد در فاصله کم
removed
فاصله خانوادگی
gulfs
فاصله زدوری
haul distance
فاصله حمل
frequency distance
فاصله فرکانس
focuses
فاصله کانونی
focussed
فاصله کانونی
focusses
فاصله کانونی
focal length
فاصله کانونی
frequency spacing
فاصله فرکانس
input gap
فاصله اولیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com