English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
Other Matches
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
osteotomy برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
syynostosis ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
astragalus استخوان قوزک یا اشتالنگ استخوان کعب
zygoma استخوان قوس وجنه استخوان گونه
ischium استخوان ورک استخوان نشیمنگاهی
condyle مهره استخوان- برامدگی استخوان
periosteum پوشش استخوان ضریع استخوان
occiput استخوان قمحدوه استخوان پس سر
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
dissolute فاسد
reechy فاسد
corrupt فاسد
corrupted فاسد
defective فاسد
peat زن فاسد
peccant فاسد
rantipole فاسد
rotten فاسد
rammish فاسد
immoral فاسد
sinister فاسد
abandoned فاسد
reprobates فاسد
reprobate فاسد
gamey فاسد
villainous فاسد
irregular فاسد
putrid فاسد
untoward فاسد
depraved فاسد
roue فاسد
vicious فاسد
spoilt فاسد
sedition فاسد
gamy فاسد
corrupts فاسد
reprobatory فاسد
perverse فاسد
corrupting فاسد
imperishable فاسد نشدنی
incorruptible فاسد نشدنی
invalid sale بیع فاسد
spoil فاسد کردن
invalids نامعتبر فاسد
deprave فاسد کردن
vitiated فاسد کردن
vitiate فاسد شدن
vitiate فاسد کردن
harlot فاسد الاخلاق
harlots فاسد الاخلاق
spoils فاسد کردن
putrefactive فاسد کننده
spoiling فاسد کردن
depraver فاسد کننده
spoiled فاسد کردن
fox wood چوب فاسد
perishable فاسد شدنی
decomposable فاسد شدنی
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
addle فاسد شدن
invalid نامعتبر فاسد
indecomposable فاسد نشدنی
spoiler فاسد سازنده
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
cankery فاسد کننده
highs اندکی فاسد
invalid contract عقد فاسد
vile فاسد بداخلاق
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
degenerative فاسد کننده
rankly بطور فاسد
high اندکی فاسد
highest اندکی فاسد
incorruptness فاسد نشدگی
heretics فاسد العقیده
love alce ادم فاسد
eroding فاسد شدن
erodes فاسد شدن
eroded فاسد شدن
erode فاسد شدن
rake بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
raking بد اخلاق فاسد
to be off [British E] فاسد شدن
to be spoiled فاسد شدن
foxed فاسد شده
corrupt فاسد کردن
heretic فاسد العقیده
corrosive فاسد کننده
vendable پولکی فاسد
vendible پولکی فاسد
rotters ادم فاسد
rotter ادم فاسد
viciously بطور فاسد
corrupts فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
to go to the bad فاسد شدن
corrupted فاسد کردن
to be off [British E] فاسد کردن
to be spoiled فاسد کردن
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
ruin فاسد کردن
ruining فاسد کردن
ruins فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
vitiating فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
disintegrate فاسد شدن
disintegrates فاسد شدن
vitiates فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
scurvied دارای خون فاسد
putrefies پوسیدن فاسد شدن
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
putrefy پوسیدن فاسد شدن
putrefied پوسیدن فاسد شدن
putrefying پوسیدن فاسد شدن
rancid باد خورده فاسد
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
consumable stores مواد فاسد شدنی
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
maladies فاسد شدگی بیماری
putridly بطور گندیده یا فاسد
malady فاسد شدگی بیماری
perishable کالای فاسد شونده
perishable کالای فاسد شدنی
inquinate فاسد یا پلید کردن
crumblings فاسد شده زوال یافته
decay فاسد شدن تنزل کردن
ruins از بین رفتن فاسد شدن
decays فاسد شدن تنزل کردن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
ruining از بین رفتن فاسد شدن
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
ruin از بین رفتن فاسد شدن
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
decayed فاسد شدن تنزل کردن
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
jawbone استخوان فک
fleshier بی استخوان
fleshiest بی استخوان
fleshy بی استخوان
jawbones استخوان فک
boneless بی استخوان
osteotome استخوان بر
bones استخوان
natchbone استخوان
boned استخوان
bone استخوان
ossicle استخوان چه
tarsus استخوان مچ پا
boning استخوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com